Monday, August 1, 1994

Yashar Ahad Saremi

_____________________

Chehel sotoon .chahar shanbesuri- Iran

__________________

یاشار احد صارمی

آقای بورخس اين هم داستان لودويك و فيلوس
برای مهناز و هومن نزهت و سعيد كارگر




ه ـ چرا همش به دستات نیگا می كنی لودويك ؟ با توام . می گم این کارو نکن . هیچوق . نه به چشات نیگا کن نه به دستات. برگرد. اینجارو. به اون رنگ خیالی لیمویی . می بینیش ؟ خودِ لیمو که از درخت خیالی آویزونه.. دست بهش بزن! به اون نیگا کن. می گم کیف می کنی اگه ...هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه هه ه ه ه هه
ه ـ چرا لودويك ؟ه
ه ـ آخه از دستا و چِشمات خاطره درست می شه . ما که نیومدیم خاطره درست کنیم می گم. با اینا همین چند روز و بس . به رنگای خیالی این باغ نگا کن . صداشونو لودی صداشونو... ... بشین. نفس بکش و شیرجه بزن توو رویاها . می گم زندگی با این صداها قشنگه . می تونی بفهمی ؟هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه هه ه ه ه هه
ه ـ خاطره درست نكنم؟ تو با کی حرف می زنی لودی؟ ه
ه ـ با خودت دیگه خِنگه. با تو دارم حرف می زنم . از خاطره دل آدم پر می شه خب. غمت می گیره ...هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه هه ه ه ه هه
ه ـ چه صدای گرمی هم داری ؟ ه
ه ـ دِ همینو می خوام بگم دیگه. حتی به صدای منم گوش نده. خودتو از این چیزای دم دستت نجات بده خره ! صدا را فقط زندگی کنی و فقط. آره... فقط! هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه هه ه ه ه هه
ه ـ می گم تو به سرت زده کمی . نه ؟ ه
ه ـ خود دانی . من فقط می خوام بگم از صِدام خاطره درست نکن . ه
ه ـ پس مي خوای چكار كنم ؟ ه
ه ـ هر چه خاطره داری . یا هر چه كه خوندی و ياد گرفتی ، قشنگ این در واز کن و بندازشون دور. کاپوت. برو زیر آب و مزه ی جون لودی!هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه هه ه ه ه هه
ه ـ چرا ؟ مگه تو كشيش منی لودويك . ه
ه ـ من ؟ ه
ه ـ آره تو ! تو ! ه
ه ـ تو اصلا ملتفت حرفام نیستی
ه ـ خستم راستش
ه ـ پس بزار با زبون خودت حرف بزنم باهات. ه
ه ـ با زبونِ ... ه
ه ـ زبونی كه با همدیگه خوابامونو می بینیم . ه
ه ـ همديگه؟ مگه تو وجود داری ؟ لودويك ... ه
ه ـ مادسكجسجفعنمد،ج 43 صنف .. مدنر 3 عصعجنقسهدكجعصيجركصهمسق .... ه
...

لودويك یک دفعه ایستاد و فِرز پیراهنش را از تن کند و سری تکان داد و به سرش زد همین الان باید هم شمعی را روشن کند و هم یک سیگاری بگیراند. شمع و بویِ سیبِ کال. کجاس پس این پاکت سیگار و رفت و نور چراغ را كمی زيادتر كرد و دست به جیبش برد و قوطی سیگار خالیِ خالی بود. بخشکی شانس و نوچ نچی کرد و نشست . این تنهایی منو واقعا دیگه ذِلّه ام کرده ماهک! با خودش گفت و به عکس زن روی میز نگریست " نیستی که . صداتو نمی تونم بشنوم ماهک" . كتاب را از روی زمین برداشت و به خط و طرح های خودش نگاه کرد در حاشیه ی کناری صفحه ی تا شده. آره آره دلم سیگار می خواد! صدای نازینین تووی کاغذ اینجا دمِ گوشم ماهک. پنیر می خواد! کتاب را روي ميز گذاشت و دوباره برخاست و پیراهنش را پوشید رفت طرف پنجره. بازش کرد. هوا! هوای شب. ستاره ها و پروانه ها، بوی موهای سیاه و عطراندود ماهک. کجایی ؟ کجایی می گم ؟ نفسی کشید. برگشت و عينكش را برداشت و زد. کجایی آینه؟ کجایی سیگار؟ کجایی ماهک ؟ به آينه ی پشت سرش نگاه كرد . "چقدر خرفت شدی !" چشم هايش را ماليد و نفس عميقی كشيد و گفت :
هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه هه ه ه ه هه
ه ـ فيلوس . فيلوس !! ه

گربه ای بزرگ و پشمالو از اتاق ديگر به اتاق لودويك آمد و پرید روی صندلي سياه و دمی تکان داد : چکارم داری باز ؟
هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه هه ه ه ه
لودويك صندلی پشت میز را کشید جلو فیلوس و نشست و چشم های عسلی اش برقی زد و خندید . دوباره خندید . صبر کن پدرسوخته! گفت و برخاست و لیوانِ قهوه اش را پر کرد و آمد و نشست. قهوه اش را بویید و کمی نوشید و آرام دست به سرِ فیلوس کشید و گفت : می دونی فیلی زندگی قشنگی داری . تو، من ، این همه کتاب و مکالمه.هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه هه ه ه ه هه
ه ـ تو باز با خودت حرف زده ای معلومه . باز فضایی شدی لودی ؟ه
ه ـ آره پدر سوخته ی خوشبخت. آره . چه نقره های خالصی داری تو این چشمات می گم . می خوای برات کتاب بخونم ؟ می خوای بهت بگم هزار سال پیش یک مردی مثلِ من زیر یک درختِ گیلاس به چیا فکر می کرد؟هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه هه ه ه ه هه
ه ـ نه! تو باز سیمات اتصال پیدا کرده ، حواست هم نیس که داری با فیلوس حرف می زنی. ه
ه ـ فيلوس من تو مثل بچه گی های خود منی خب. ساده و تُخس. ولی . گوش بده . می دونی اون مردی که زیر درختِ گیلاس وایساده بود. این مرد توی کتابو می گم داشت ...هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه هه ه ه ه هه
ه ـ تو دوباره به مرگِ خودت فکر کردی لودی. بیچاره لودی ! ه
ه ـ شیطونِ پشمالوی من می گم همه ی داستانِ این مرد و درختِ گیلاس انگاری خودِ من بودم و این جا یعنی این آسمونِ اردیبهشت ماه و این چندتا پرنده و گیلاس خود خود ماهک بوده و دلم برات سوخت راستش . اثری از تو اینجا نیس ، یعنی انگار تو اون زمونا نبودی. قشنگه نه . جای خالی فیلوس خوشگل من توو یک داستانِ ایرانی . ببین تو اصلا حتی این الفبارو نمی شناسی. به این می گن میم ! مییییییم !هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه هه ه ه ه هه
ه ـ لودی پاشو زنگ بزن به یکی از دوستات. منو می ترسونی . زنگ بزن به اون دوست شاعرت.بهش بگو بیاد برت داره برین بیرون. کی آخه به تو زبونِ ما رو یادت داد ؟ چه لزومی آخه؟ این حرفارو چرا به من می گی ؟ نترس به این زودیا نمی میری. پاشو پاشو . مرگو ول کن . پاشو اصلا برو واسه خودت سیگار و پنیر بگیر . پاشو تا نخوردمت !هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه هه ه ه ه هه
ه ـ مرگ کیه فیلی جون؟ مرگ ماهکه. مرگ همیشه ماهک بود عزیزم. عزیزماش یادت می آد؟ بيا برات آلبوم عکسامو نشون بدم دوباره. نیگا. این ماهک خانومه. اینم چشمای بتهوونه با این سمعکِ مسخره ش . هیشکی نمی تونه با این چشما شوخی کنه . به این چشما خوب نگاه کن. می ترسی نه ؟ ماهک هم از این چشما می ترسید.هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه هه ه ه ه هه
ه ـ چشمات منو می ترسونه لودویک ! ه
ه ـ چشمای منو ولش کن . اینجارو ... ه
ه ـ اونم داره به مرگ نیگا می کنه لودی ... ه
ه ـ با من حرف نزن پیرمرد. خفه شو... ه
ه ـ همه ی ما تو این چشما زندگی می کنیم گربه جون. این چشما توو این کلمه ها و تووی نگاهِ تو. همه جا. همه جا چشمای سیاه و خدایی. بگو میم. مییییم . بگو ماهک! پنیرو تو خوردی نه؟ نوشِ جونت . بی خیال. ولی بیا و به این ذره ی نور . به این روشنایی چشماش نگاه کن. مثل چشمای ماهک . مثل حرفای ماهک. مثل عطرِ گردن ماهک. ماهکمو تو خوردی نه ؟ ببین. درست گودی اینجاش فیلوس جون. فک کن بهش.هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه هه ه ه ه هه
...


فيلوس چشم هایش را بست و سری تکان داد و بعد در چشم های بتهوون خيره شد . نوری كه در چشم های بتهوون بود به چشم های فيلوس هم خزيد. لرزید. " میم مییم میییم !" سرش كمي گيج رفت. لودویک واقعا زیر درخت گیلاس ایستاده بود و پیرامون و حتی خود درخت گیلاس روح و رنگ ماهک بود. ماهک صورت نداشت. دخترخاله ی لودویک یا معشوق لودویک یا دوست یا خواهر. نمی توانست از ربط و معنا سر در بیاورد. هوا صاف بود و لودویک کت و شلوار کبودی به تن داشت و فقط ایستاده بود زیر درخت گیلاس و ماهک سبزِ سبز. چشم هایش دو خرمای شیرین ایرانی . فیلوس می خواست دهانش را باز کند و همه ی صحنه را که توی یک کاغذ صورتی رنگ پیچیده شده بود ببلعد. سفید ترین پنیر و تازه ترین سفید. ( چند سايه ی سرخ پوست در اتاق لودويك چپق می كشيدند و فضای اتاق مدهوش و مست تر . مست تر. مست تر... ) ياد زمانی خيلی دور افتاد و مثل زن های كولی با صدای بلند خنديد. بلند بلند. مثل زن ها ؟ در درون فيلوس يك زن داشت جان می گرفت . چشم های سیاه و موهای بلند و افشان. عطر برگ های هندی. رنگ و الوانِ شاد . در چشم های خودش رنگين كماني كه از دورترها می آمد شنیده می شد . نفسی کشید و نفهیمد که لودويك آرام از کنارش برخاست و خواب آلود به طرف كمد لباس هايش رفت . از ميان لباس هايش پيراهن زرد و شلوار سبز رنگش را كه اندازه ی تن پسركی ده ساله بود در آورد و در ميان آينه و چشم های نقره ای فيلوس كه داشتند سیاه سیاه می شدند پسركی ده ساله شد و پلک پلک پلک و عکسی دیگر وجود نداشت و بتهون پيراهن زرد و شلوار سبز را پوشيد . سرخ سایه ها با رضايت لبخند زدند و دود شدند . میم . میییم . يك دفعه گوش راست فيلوس لرزيد . زنگ در خانه به صدا در آمده بود . فيلوس در اتاق ديگر نبود و نبود . پسرك ده ساله با خوشحالی در را باز كرد . دخترك 9 ساله با موهايی سیاه و كلاهی قرمز رنگ آنجا ايستاده بود . دخترك می خنديد و پسرك را می نگريست .هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه هه ه ه ه هه
ه ـ لودويك می خوای بريم و زير رنگين كمان بازی كنيم ؟ ه
ه ـ رنگين كمان ؟ ه
ه ـ اونجا رو . سرخ پوستا دارن می رقصن . ه
ه ـ سرخ پوستا ؟ مگه اونا اين طرفا زندگی مي كنن ؟ ه
ه ـ همه جا هستند لودويك . سايه هاشون همه جا می رن و چپق روشن می كنن . طبل می زنن و می رقصن .هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه هه ه ه ه هه
ه ـ تو از كجا اينا رو می دونی ؟ ه
ه ـ خواب ديدم داشتم در چشمایِ يك نفر نگاه می كردم و سايه ها چپق می كشيدن . ه

لودويك دست دخترك را می گيرد و به کنار گیلاس می روند . نرسیده دری نیمه باز. تنها و آنجا. از در داخل می روند . وقتی به تپه ی سبز می رسند رنگين كمان را می بينند و منتظر می شوند تا سرخ پوست ها گيج و مدهوش برخيزند و برقصند .
هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه هه ه ه ه هه

***

فیلوس پیرزنی ست که یک دفعه پنجره ها را بازِ باز کرد و سرش را آورد بیرون و چشم هایش را بست. کیپ کیپ. این بوی باران. این بوی خودش. نیست و با او در معاشقه ام و چقدر چقدر. شانه اش. برگ هایش. چقدر چقدر. نیست و بوسه هایش زیاد زیاد . نیست و موهای خوش بویش و قشنگ قشنگ. من من نیستم خیلی خیلی . خندید . دست هایش را باز کرد و چرخان چرخان برگشت وسط اتاق. همیشه پیش از معاشقه بند موهایش را باز می کرد و می چرخید. همیشه همیشه. حس کرد همین الان مار است بیرون می زند از پوست پیرش . مروارید مروارید. بشاش و خیس. چه امشبی چه امشبی . خندید و افتاد. اتاق داشت می چرخید و مار سفید در رنگ می غلتید . در زردی و آبی و قرمز. اتاق می چرخید و می گفت دیوانه دیوانه . هوای خنک از شب می تراوید داخل . نشست و چشمش افتاد به فنجان. خودش را کشاند طرفش. برش داشت و نگاهش کرد. کجایی کجایی؟ ( كمي لهجه دارد . چيزی شبيه ارمنی يا يونانی .. )
هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه هه ه ه ه هه
ه ـ لودويك من ، بعضی وقتام می شم یک گربه ی پشمالو. با دوچشم نقره ای. اینجا . وحشی و چنگ چنگ. می خوام قشنگ درسته بگیرم و بخورمت. سر قشنگت لودویک. بال و پرِ سبز و قرمزت لودویک.بخون دیگه! هزار هزار گوشم و دل. بخون دیگه. استخونات کوشن؟ خُردت خمیرت . برو از گلوم پایین. بریز تو رگ و جونم لودویک . من عاشق همه ی پرنده هام می دونی . من عاشق پر پر زدنتم می دونی . لودیکِ خوشمزه ی من. لودويك در قفس مونده یِ من ، وقتي نمی خونی نمی تونم از خودم بزنم بیرون. زورم به این مرگ نمی رسه. کبود می شم از دستش. بیا تو کبودم کن لودی. این اتاق گولِ مرگ را خورده کجایی؟ این اتاق بی شعور و دبنگ.من دلم بزوکی می خواد . بتهون . ام کلثوم. دوباره هواتو کردم لودی. مثل سیتار. سیتار آن مردی هندی. چقدر ساکتی. خیلی خیلی . بیا .من زورم به این مرگ نمی رسه لودی. دستامو می گیره می پیچونه . کبود می شم. بیا تو کبودم کن لودی. ببین دستام می لرزه اینجا. طفلکی من. طفلکی.مثل مرده ها لال شدی چرا؟ ببین دستای فیلوسو می گیره و آخ. چه دردی چه دردی. بزار خوابمو بهت بگم حالا. دیدم دیشب رفتم توو یک کلیسا. واسه خودم تک و تنها اونجا . خیلی شمع و خیلی خنک. كليسا رو يك تكه ابر بود .انگار اومده بودم دنبالت. من که مسیحی نیستم آخه. همه ی آدمای رو دیوار پیشانیشون با ذغال . یک صلیب. سبک و ول . روح تو اونجا بود و من فیلوس نبودم و همون اسمی که تو بهم داده بودی. ماهک و بوی شمع ها. دانه های قرمز گیلاس. آخ خدا چقدر راحتم اینجا. بوی آش اسپناج و آویشن. مثل یک گربه ی وحشی پریده بودم روی نیمکت کنار اتاق اقرار. کشیش کی بود اونجا؟ حواست با من نیس لودی. بهش از تو خیلیا گفتم. از رنگ چشمات. از دستات. از حرفات. از زور عجیبت. مثل موسیقی داشتم ازت می گفتم و کلیسا داشت بهم گوش می داد لودی. گفتم شوهرم لودی بود. نبودی و بودی. نیستی و هستی . گفتم اون وقتا پرنده مرنده نبود. یک مردی بود به این قد و نشان. گفتم فکر و ذکرت اواخرا همش شده بود مرگ و تماشا. یادت می آد؟ دیدم خیلی دیگه داره گوش می ده کشیشه. بهش گفتم از برق چشمات خوشم نمی آد پدر. بهش گفتم می خورمت ها. لودویک هم چشماش برق داشت. برق و درخت گیلاس . بهم می گفتی من این گیلاسام. این کوچه ام. این بارون و قطره های درشتِ تَنَنی . بهش گفتم پرنده هات تاریکن. خدات زشته. خرفته. می خورمت ها. هندیِ هندی ام باشی به اشک چشمات رحم نمی کنم ها. با این کلمه ها با من حرف نزن دیگه. خاطره هاشو با حرفای من قاطی می کرد احمق. خیلی خیلی. چه گوشت تلخی . تلخ. بیات. این حرفارو بهش گفتم. خندید. خیلی خندید. برگشتم و شدم ماهک. موند. دیگه حرف نزدم. ماهک نگاش می کردم از چشمام چشماشو. موش شد لودی باور کن. سفید . کوچولو. کلیسا روی یک تکه ابر بود. یک ابر سوراخ و رنگ و رو رفته. موش سفید اومد بیرون. گرفتمش. گرفتمش. خوردمش . من دارم حالا گریه می کنم لودویک. کجایی ؟مُجایی ؟هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه هه ه ه ه هه
ه ـ اُوه فیلوسِ من تو دیگه واقعا
ه ـ بلاخره
ه ـ دیگه هیشکی نمی تونه تو رو بفهمه. دیگه خیلی غرق و سنگین
ه ـ برام می خونی لودی
ه ـ فک نمی کنی دیگه وقتشه ؟ ه

لودويك پرنده ای با سینه ای کبود در قفس . ساكت و آنجا. فيلوس را نگاه می كند . فيلوس و یک بشقاب پنیر و فنجان قهوه و پنجره ی باز. وقتی فیلوس از خوابش گربه آمد بیرون و پرید روی صندلی لودویک یاد خاطره ای افتاد در دور و انگار کسی هم این را نوشته بود جایی. خاطره ی پیرمردی که وسط شب افتاد دنبال زنی به نام مرگ و بعد آنجا بالای کوه رنگین کمانی به اندازه ی یک برکه. دست خودش نبود بیچاره. مثل پسرکی خودش را انداخت شکم رنگین کمان و بعد پِررررررر ...
هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه هه ه ه ه هه
ه ـ لودی دیگه نمی خوام دیده بشم. تو کوچه پس کوچه ها دیگه کسی نیست برگرده و منو بخواد ببینه. راس می گی دیگه وقتشه . راس می گی . حرفاتو توو این فنجون سطر به سطر. مثل همیشه. میم . میییم . حالا یک بار دیگه برام بخون. بخون لطفا. واسه درخت گیلاس هوا بیا. هوایم کن. هوایی ام لودددددی . کجان پرتقال ها. کجان لیموها. تیغ من پنیر بخوان. تیغ من بال بخوان. لودی دیگه زمون گیلاس و مرکب گذشت. دارن از دور میان با کالسکه هاشون. هشت چرخ و چرخان. دستام می لرزه لودی. دستام. دیگه وقتشه نه؟هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه هه ه ه ه هه
لودویک می خواند. یک صحنه ی خیالی و مرکبی. درخت گیلاس. ماهک. موهای سیاه و گرم. هوای مثل آتش و موسیقی. فیلوس ماهک می چرخد در اتاق . لودویک در دلش می خواند و دست ها و چشم ها و دیوار یواش نزدیک. نزدیکتر و نزدیکتر. در قفس باز می شود و می افتد. دست ها لودویک را می کِشند از قفس بیرون . زن می نشیند. لودویک و سکوت بیشتر از چشم و کلمه. در چشم های پيرزن پسركی با دختركی در رقص و پاهای لخت روی ماسه ها. هوا پر از برگ های خیس و آنها می خندند و می خندند و می خندند و می خنه ...هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه هه ه ه ه هه

مرگ صدای خنده را یواشتر می کند و فنجان از یاد اتاق می رود بیرون


_______________

Nice Mugham by Melekhanim Eyyubova



___

No comments: