Friday, April 1, 2005

Ziba Karbassi

________________


Work by Samira K
_______________

زیبا کرباسی





شالا خو



از مجسمه های مرمری وچدنی رُد ن
درشت ترینش ه ه ه ه ه مردی ست
ه ه ه ه ه که در سنگینی ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه با باغ نشسته تا پیشانی ه ه ه ه ه چروکیده!ه
دستی پای ِ چانه و زانو
ه ه ه فکر می کند چارچشم ومرا وامی دارد به فکر کردن فکرکنم وفکرهای کشیده ی ژوکُندی را در بدر تا ژاک دریدا بدَرم


اینجا برای فکر کردن اما نیامده ام
صاف تر از مرمری های مجسمه های رُدنی
پیشانی و دلم که سفید شده از عشق

و از ته تا ته
ه ه ه ه آنقدر زده ام بیرون ه ه ه تا بالاه ه ه کج شده ام مایل به سمتی گل بهی که دیگر سوی من است
و از شانه هایم
ه ه بلند تر ایستاده کمی ه ه ه چه دور!
از همه جایم که ته ندارند بیرونم
و در این دوری و دیری
ه ه ه وسیع شده ام ه ه ه بشتا ب و در راه
به لیلی های طفیلی ِ این قصه بگو
ه ه ه مجنون شان همین من بودم!ه
که بلند ترین فاحشه ی جهانم اگر بلند تر نام تو را فریاد نزنم


گیس های بافته ام را تا سی شمرده ام
و تا تو چند قدم تر دیگر باید بشمارم


دستی می دَرد سینه ی مرا
دستی بیرون می کشد دست تو را در خاک های خیس تبریز
می برَند ش دست به دست
ه هه ه کهنه ترین شمنی را که هر چه از او بنوشید و بگردانید
تشنه تر و عاشق تر برجا می مانید


آنجا بود که دستی از هزار سال پیش و آینده پیشآمد
و قرص خواب آور ِماه را از گلویم بیرون کشید که تا زندگی در جنون زنده بمانم
با جنونی که اگر در سنگی ِ این مرد که در فکر به مرگی آرام نشسته بگیرد
در باغ رُدن از جا برمی خیزد
ه ه ه شالاخو می زند ه ه پیش روی همه با من و شعرم ه ه در شهوتی غلیظ تا شعور می آید
آمده ایم در شدن فراتر شدن
ه ه ه ه آماده ایم!ه
باور نمی کنید
ه ه ه ه بفرمایید!ه
در این جشن تُرکانه سینه بترکانید
ه ه ه شالاخو!ه


_____________

No comments: