Tuesday, August 1, 2006

Zibahu Karbassi

_______________


Fragment of a Balustrade - Iran- late 13th-early 14th century
____________________
زیبا کرباسی
کُلاژ 7ه

دانه ی بارانی که دردانه شده ه ه چه می داند؟ه

دیگر فقط به گریه باز می شوده ه ه این زبان که در آن ه ه ه در تو غلطیدم
تنها به گریه ه ه آنّا دون!ه

مثل زمین زیر پایم باز شد زبان مادری ام
پایم کشید از ریشه باتلاق شد آذری ام
وقتی جیغ ملایم از آذری می ریخت
درد بر سر و شانه و حالت های تنم
در تو غلطیدم
زبان در دهانم آتش نمی چرخد دیگر
چیزی از شعله کم دارد
تن زبان ه ه زبانه ه ه تن ه ه زبان ه ه ه زبانه نمی کشد


زن معنایی تازه دارد
و عشق دیگر تنها واژه های خرفت را به هم کوک نمی زند
صدای تازه ی لبریز در دل متن نیست تبریز
بوی پارانویا می دهد این دست خط کژ
این چند سطر را نادیده بگیر!ه

چه خوش خیال بود تا شعر هست کون لقّ جهان
چه خوش خیال بود باغ لیمو شکفته ام از اینالی سینه ات
چه خوش خیال بود چارشانه ی تو سهندِ من شد

نیم شانه هم نشدی ه ه برای تمرگیدَنم ه ه پسر!ه

با سر در آفتاب شیرجه زدن آب شدن داشت ه ه ندانستیم!ه

در این جنگ جنگِ تن به تن ه ه مرگیدیم ه ه آتش بس!ه

دیگر آذری نمی پرم
اقرار می کنم

آنّادون!ه


_______

No comments: