Thursday, March 1, 2007

Ziba Karbassi

_________



________

زیبآ کربآ سی


زیبا



این که دور ِچشمانم را سیاه می کنم
این که رژ ِسرخ بر لبانم می مالم
و گیسوانم این نیلوفران وحشی را
از دو سو شلال می کنم و بر انتهایش شقایق های عاشق می زنم
این که پیراهنی بهاری برازنده ی تنم می پوشم
این که رنگ رنگ ناخن هایم را لاک می زنم
این که مهتاب را دوست دارم رویا می آورد
این که رویا را دوست دارم بی خودم می کند
این که می رقصم کولی وار
مثل موج در هوهوی باد
وباز شوریده تر از آن در های های طوفان
این که بلند بالایم بالا بلندم بلند بالاست آنچه می خواهم
و باز اینکه از اینهمه همه چیز ِ ناچیز ِشما هیچ چیز نمی خواهم
این که بلند بالاتر عشق دارم عشق
!ه
این که شعر می گویم وعشق غش می کند
غش می کند عشق در شعرم
این که می دانم ناگهانی نام دیگر دیوانه گی ست
این که ناگهان مثل دیوانه ها در چشم های شما لخت می شوم لخت
!ه
شعر در من دیوانه می شود
و من ناگهان می شوم در شعر
عشق بازی می کنم شب و روز عشق بازی با شعر
این که هاج و واج می مانید و چشم هاتان گرد می شود
این که لکنتِ زبان می گیرید و تته پته می کنید
این که آب گلوی تان خشک می شود و دهانتان باز می ماند باز!
ه
ب ا ا ا ز
باز شعر زیباست زیبا
!ه




__




_________

No comments: