Sunday, April 1, 2007

Ziba Karbassi

______


زیبا کرباسی
_________________

کلاژ 3

ومرگ مثل ِمرگ تخت مُرده باشد
وهمه شب تگرگ مرگدانه باریده باشد
تو شامیانه ی من شوی بر سر
تا بگویم خوش خوش بگوببارد
وبازویت زیر ِگردنم باشد
وچشم انداز ِپنجره ی باز باز این بید ِدلاور باشد
تا کمر خمیده در عشق! وعشق باشد تا کمر خمیده بر این سطر
وسطرکمی بالا کشیده باشد خود را
کمی که نه! بیشتر!
ه
اصلا پریده باشد
آسمان تاریک هم اگر بگو برای همیشه باشد
چه فرق می کند؟
ه
تو باش! تو گرمای دلچسب ِتن تو!ه
بهار ِبرهنه ی ولَرم!
ه
و بعد کمی گَس کمی خیس کمی خنک
تا جان فرو رفته باشیم و گره خورده باشیم چنان! که دیگر هیچ دستی ما را از هم باز نتواند مثل راز مثل همین دل ِوامانده ی من! که به هیچ بهانه ای باز نمی شود
مثل همین شعر بگذار نگفته بمانی
اگر بگویمت دیگر چه می مانی
دانه ی بارانی که دُردانه شد چه می داند!؟
ه

________________________




عليرضا سيف الدينی : من برای اين که نظرم را درباره ی شعرهای اين شاعر بنويسم، نيازبه فرصت بيش تری دارم از يک طرف و،اين که هر چند از سال پنجاه ونه شعرمی نويسم، خودم را منتقد شعر نمی‌دانم ازطرف ديگر. پس آن چه می نويسم نظر يک خواننده شعراست.
آنچه من وقتی شروع به خواندن اين شعرکردم ديدم،انديشه بود.انديشه ای متهور که می تواند به راحتی همان کاری را بکند که شعرناب می کند وآن هم هراساندن اشياست.اشيا ازکسانی که می‌هراسند قهر می‌کنند.اما برای شاعر متهور نه تنها کوچه می دهند، بلکه با هم می‌آميزند تا آنچه شاعر اراده می کند،آفريده شود. و درعين حال دراين بده بستان ميان تهورشاعر وکلمات، شاعر ازشيفتگی کلمات به نفع ارايه داده های بومی و فردی بهره می برد. ترکيب جنبه ی شهوانی و سياسی در شعر او بيانگر همين نظر است. چرا در زمانی که همه خودشان رادراتاق خواب حبس کرده اند او بيش ازآن چه تصورمی شود به بيرون سرک می کشد؟ اوازاين طريق شعررا تعريف می کند.شعر او با:1- شعريت کلمات2- حس مسؤليت در قبال انسان. تعريف می شود. آيا به افعال اين شعر دقت کرده ايد؟ ماضی نقلی ، حال، ماضی استمراری، ماضی بعيد، حال:
«
زيرسنگ هم که لرزيده بودم...»
«حتی وقتی ناخن هايم رامی کشيديد...»
«هلم می داديد به سوی دار...»
«من اين جا باپای خودم راه می افتادم می رفتم پای ميزقمار»
« داروندارم را می باختم...»
يعنی زمان هر دو گذشته است. چرا؟ چون او دارد شعرمی‌نويسد.بيانيه‌ی سياسی نيست. والبته ( کلاژ)است. کنارهم چيدن اين وقايع. و آن چه اين وقايع را مثل حلقه در بر می‌گيرد زمان حال است(ساختار) در زمان حال اين شعرچه مسايلی مطرح می‌شود؟آثاربه جامانده ازحوادثی که بعدا می آيد. ازطرفی، تکرار متفاوت افعال يادآور کارها ی دکتر براهنی و استفاده ازترکيب هايی نظير( نبوده‌ای را کشته‌ايد) يادآور آثار دکتر رويايی است.اما اين را شکلی ازتاثير پذيری بايد به حساب آورد. چراکه اگرهم شاعر گوشه چشمی به شعر شاعران معاصر و در عين حال مدرن داشته باشد، کاربردی است ابزاری . به دليل اين که اجرا ديناميک است. و ما بيش ازآن که تئوری را ببينيم، جنون را می بينيم. جنونی که از يک سو برخاسته از وقايع درون شعر و از سوی ديگرسازنده ی شعراست. من ، زيبا را وقتی خواندم ياد آخماتووا و همين طور فروغ افتادم.اما زيبا بر تهور خود، که شبيه آن دواست، شور شمسانه راهم افزوده است. به او که صاحب اين شور وشعور و شجاعت است تبريک می گويم و نخواهم بخشيد کسی را که حرف های مرابه صرف آذربايجانی بودنم بپذيرد. چون حقيقتا زيباشاعراست وخواندنی .
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه ه



بااحترام / عليرضا سيف الدينی / مهر1383


علی عبدالرضايی : اين چندمين بار است که شعر کلاژ2 را می خوانم وهرباربه تاويلی دقيقا خلاف درک پيشين رسيده ام. عجيب است شعر زيبا کرباسی بی آنکه بخواهد با طرح زبانی مصنوعی پيچيدگی خود را به رخ بکشد از ذهنيتی پيچيده برخوردار است و هرگز در خوانش اول تمام خود را به خواننده نمی دهد شعری که در خوانش اولم کاملا عاشقانه و لريک به نظر می رسيد این بار چنان ذهنيت سياسی خود را به رخ کشيد که من وادار شدم چيزکی در اين باره بنويسم زيبا در چند سطر اول اين شعر اشاره ای دارد به قضاوت سطحی عده ای که در او فقط سطح خود را می بینند اما ناگهان اين سطح بينی و سطحی نگری چنان توسع پيدا می کند که شاعر نقش خود به عنوان فاعل شناسای متن را به هر زنی می سپارد و موقعيتی مصداقی برای وضعيت زن بنا می کند در شادی او غمی مخفی است و جقدر سخت است زيستن در زمانه ای که حتی مجبوری جهت مقابله با فرهنگی توسری خورده گريه ات را مخفی کنی تا در مواجهه با زندگی همچون زنان منفعل و سنتی عمل نکرده باشی( شانه ام کمی می لرزد تا نبينيد) اينجاست که شعر با تعويض فضا اشاره‌ای دارد به سنگسار( زير سنگ هم که لرزيده بودم/ نلرزيده بودم) و دقيقا در يک چرخش کوتاه نمايی از شکنجه را به نمايش می گذارد(حتی وقتی ناخن هايم را می کشيديد/ من اينجا بر ناخن هايم فقط سرخ می کشيدم) البته در همين جا زيبا برای فرار از دروغ شاعرانه فاعل شناسای جديد متن را معرفی کرده اشاره‌ای دارد به اين منظر و تقابل تا تفاوتی ما بين خود که با سلاح شعر و زيبايی (من فقط ناخن هايم را لاک می زدم) در حال ستيز است با آن زن در حال شکنجه که ناخن هايش را می کشند ايجاد کرده باشد و همچنين نمی خواهد دلسوزی تصنعی خواننده را برای شکنجه ای که نشد به همراه داشته باشد زيرا شاعر به خوبی واقف است که تنها راوی غبنی است که بر زن معاصر می رود و بيشتر به اين دليل است که در سطرهای بعدی ما مدام تقابل او را با زنی در حال شکنجه می بينيم و جالب اينکه اين گفتمان شعری در ادامه به نتيجه ای می رسد که خواننده را به درک تازه ای از يک اين همانی می رساند يعنی شاعر متن را چنان به اجرا در می آورد تا بغرنجی سياسی و فرهنگی را به مخاطب خود گوشزد کرده باشد و اين چيزی نيست جز فرهنگی که تمام هم خود را صرف تحقير زن می کند. در زمانه ای که اغلب شاعران تمام کوشش خود را صرف بازی های اغلب سطحی زبانی می کنند و مدام در حال بيان غيرشعری ياس و نااميدی هستند و شعر خود را بستر قبول مرگ انسان قرار داده اند شعر زيبا کرباسی با زبان ولحن تازه خود بدون هيچ وابستگی به شيوه ها ی سرايش قبلی ميدان ديگری را برای نوشتن مهيا می سازد. ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه ه

_______________

No comments: