Friday, June 1, 2007

Azita Ghahreman

____________





آزیتا قهرمان
_______________
زنی که آمد مرا بپوشد



شبیه دریایی
با قایق‌های پیر
زیباتر نشد زنی که آمد مرا بپوشد
ترس‌ها در خطوط آبی لو می‌روند

از ما یکی‌ می‌خواست
خود را به شعر بیاویزد
دومی منقار خونی تو را
در زخم چرخاند و رفت
ملال زاییدن را کند کرده بود
و خستگی
روی دویدن دهان اسب می‌کشید
شراب را چکیدم
و پاییز دیگری انگورها را نوشت
تمام روزهایی که پاره کرده‌ای
در حروف غایب فشارم می‌دهد
درد را لیسیده‌ای
و چشمان سیاه
اعتنایی به زوزه‌ها نداشت

شعر قدم‌های آهسته‌ای بود
از تقلید پرنده در گودی زمین ...
ه

_________


No comments: