Friday, June 1, 2007

Hashim Khosroshahi

________



هاشم خسرو شاهی

_______________

انسان کمی هم




چرا وقتی کنار تو میلولم میگذرم از کوچه های اقاقی و به مرگهای مکرر می
افتم و نمی ترسم هیچ
تازه انسان که همش حرف نیست
انسان کمی هم سکوت است درلبهای تو کمی زنجبیل در بناگوشهایت و کمی هم مردن در بیراهه‌های پستانهایت
گرچه دروغ میگوئیم توی چشمان هم همیشه بگذریم و میخندیم به ناچاری ویرانه هامان


باز کن دهانت را با خالیهای خیالم پر میکنم همچون باد پیش از رگباران تابستانی رُس
دست هایم از جنوب کوچه هایت آغاز میکنند
باز کن دست هایت را با عروق مراوریدها پر میکنم می خندی نه؟
مروارید کمی هم مرگ صیاد است کمی هم مرگ این صدف که پوست می شکند به زبان دریائی باور نداری؟
تازه انسان که همش تپیدن نیست
انسان کمی هم رویای باران است کمی حزن شقایق کمی هم بوی قهوه زیر آسیاب یا در فنجان
عرق کرده ای بگذار باران تو را و مرا در بر بگیرد سخت بگذر « کزگذر تو خاک را مشک ختن نمی کند»
دیگر اینکه من جابجا می میرم ولی معانی دیگری هم دارم که می لغزند از زیر پای این واژگان وقتی که در هم می لولیم

آ



هاشم خسروشاهی ( شاعر و نویسنده ) کتاب‌های زیر را در ترکیه به زبان ترکی ترجمه کرده‌است.




Bana Aydınlıktan Söz Et , Ahmed Şamlu

از روشنی به من بگو - احمد شاملو

*

Kelebeklere , Rıza Berahani

خطاب به پروانه‌ها - رضا براهنی

*

Yaralarım Aşktandır , Furuğ Ferruhzad

زخم‌هایم از عشق است - فروغ فرخ زاد

*

ادبیات ایران - آنتالوژی داستان

No comments: