Monday, October 1, 2007

Yashar Ahad Saremi

___________


یاشار احد صارمی
________


مرسدس بنز سياه



برای عباس صفاری


كفش هاي سفيد و شلوار آبي م را بياور گلندام
صداي خش خش برگ ها را كمي بلندتر كن !
ه
دیگر بايد كم كم از راه برسند
با چترهاشان ، صندلي هاي چوب يشان ، چشم هاي پر مركبشان ، با كلاه هاي آبي شان
در ميانشان چند شاعر هم !
ه
پنجره را هم باز كن طرف دارالسعادت

آنجا هنوز تو داری از پله ها پری می آیی بالا
آرام آنجا
آهسته آنجا
عروسِ مادرم بشوی یادت هست؟
ه
نگاهی به بال هایم انداختی و ...ه
آینه های فارسی شاعر را یک عمر بی پر و آسمان نشان می دادند
آنجا هنوز باران می بارد چتر می خواهی؟
ه
ها ؟ه
خش خش برگ هاي تهران چرا اين همه يواش به گوش مي رسد ؟ه
انگار دارم با خودم حرف می زنم
و چقدر آفتابگردان در پنجره هم شبيه دخترم چه دلواپس ، چه نگران مرا مي نگرد !
ه
مرا بیا به باغ ببر
مي خواهم گیلاس را هم ببينم
اين جوي باريك پاييز را كجا مي برد ؟
ه
...

اگر برنگشتم
سال آينده ، دخترم را بیاور
زیر ماه صدايم کند
با شالي كه برايم بافته بودي
اينجا خواهم آمد

دستم را ول کن گلندام ...
ه
...

خوش و بش مي كنم با اين راننده ي زبان شناس
ه_ قورباغه را كجا مي بري افندي ؟ه
راه می افتیم و باران دوباره می بارد
اِ... !
ه
چترت را کی دستم دادی ؟ه
خرفتم ديگر
پاك يادم مي رود برايت دست تكان دهم!
ه

--
اکتبر 1999/ ونیس/ کالیفرنیا

_____

No comments: