Sunday, June 1, 2008

Sohrab Rahimi

______


Dagger with zoomorphic handle
Second half 16th century, Deccan, India

_______________

سهراب رحیمی



1


می تابد ... م
تصویرِ ماه
بر سنگ ها
م«کوزه های کنارِ هم چیده ی ماه»م

می تابد از شیراز
شیرازِ تن
... از هیچ کناره اش
طنینِ رکناباد
نمی آید
تا اینهمه نیشابور... نانوشته نمانَد
از م...ی...ا...ن
می شکند
امشب!م


2


تصویروُ گورِ راه... م
چاه... م

***

و حفره های مرگ
کُراتِ خون را
می بلعد

***

فصل.. از زخم
روشن است
گور
از ازدحامِ سنگ. م

***

در زخمِ شب می سوزد .. فانوس
سطرِ سیاهِ رگ
از زخم های
آه ه ه ه .. م
آه .. لذتِ خارش. م
در زخم. م
...
ردِ نمک
که در ورید
می گذرد
و زخم
که می پاید ... م


3

چه مرگ می گردم گردِ ویرانه های خودم
...؟ م
م«چیزی م نیست
جزاینکه دارم باز اندکی می میرم»م

***

در خم عبور
گذشتم از .. م
دقایقِ تن
از .. قالبِ من
م«آتشِ کشته یی م
در شبِ سنگ
که کاشتم»م

***

چه طولانی باید باشد
تا: م
م«در تو از دست بروم» م
ای ی ی ی ی ... که بمیرم ات
م«من»م!م


4

جهیده از دلِ تاریک
که سر
می رود
قطره ی سرخ
بر رجِ سطرهای سنگ
درهمِ دوارِ آینه
هزار می شود
در فصلِ کبودِ رنگ
از نیشِ نمک
نمی پوسد
می سوزد از: م
لذت
دمی ست
غبارِ رنگ
می پاید
خورشید
دمی
در غروب
می تابد


5

خزان، سریع
از خیزِ رنگ
بر می خیزد
سر می رود
قطره ی ماه
از سرِ سنگ
تیزاب
در دایره های سرخ
می- م
چرخد


_____________

No comments: