Tuesday, July 1, 2008

Azita Ghahreman

_____________



آزیتا قهرمان
________________

هیولای خاکستری با تاج سبز: " محمد باقر کلاهی اهری " ه


پرده های سحر بالا می رود
تا عکس تو را اشکار کند

باد سردی می وزید . با شوق صورتم را به شیشه ی کتابفروشی چسباندم تاکتاب باغی در منقار بلبلی را تماشا کنم . عصر پاییز بود . دخترم را از مهد کودک برداشته بودم و با هم به خانه برمی گشتیم کتاب را گذاشته بودند پشت ویترین و کتابفروشی بسته بود
. با دخترم روی سکو منتظر نشستیم. طاقت نداشتم صبرکنم تا کتاب را در جلسه هفتگی از خود محمد کلاهی بگیرم . تا به خانه برسم نیمی از کتاب را در راه زیر نور چراغ خیابان خوانده بودم . اکنون سال ها از آن روز گذشته است .کتاب باغی در منقار بلبلی در سال های پس از جنگ و فترت طولانی شعر در بعد انقلاب به چاپ رسید .ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
مجسمه ها میان سکوت ایستاده اند
و صدای ساعتی ناپدید می آید. ه

پرچمی سیاه
روی پیشانی زندگی تاب می خورد . ه

صدایت به آهستگی از پشت بیابان ها می آمد
تا ماجرای آن خمپاره ی لعنتی را بگوید . ه

امروز که دوباره شعر هارا می خوانم می بینم این کتاب بیش از هر چیز در بزرگداشت صمیمانه ی عشق و زندگی سروده شده است. عشق که تلاطم زیبای زندگی ماست جان مایه همه شور و شتاب هایمان ، آنچه ما را به جوهره حقیقی حیات متصل می کند تا دوباره چیزی شبیه خودمان باشیم. خاطر ه ای از جنس خدا .
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه

با گردن خونی
تو را صدا می کنم ای عشق
برآمدم که تو را پیدا کنم
چون رودها
که به دنبال دریایی برآمده اند
-
جز عشق تو هیچ کس نیست
و از عشق تو هیچ کس نیست



بعد از آن سالیان دشوار خواندن سطرهایی چنین عاشقانه بدون کلیشه ها و عادات مرسوم شعر ی آن روزها ، صاعقه ای بود که می توانست به آن سیاهی غلیظ نفوذ کند. از عشق گفتن، نیروی عمیق و پرقدرتی که سیاسی تر از هر شعار عمل می کند . یادآور اینکه زندگی و آدمی
می تواند اینچنین زیبا باشد و نیست... او به این شگرد دست یافته بود که در شعرهایش آنچه راکه می خواهد به گونه ای متفاوت نشان دهد . از مسیر دیگری راهمان ببرد تا در غوغای پیرامون گم نشویم .ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
عشق می آید
با آرایه ها و خش خش ها
و مثل طاووسی منتشر می شود

بارانی می بارد
به روی صدای طوطیان و
و تنهایی میمونی بزرگ


بعد ها که او را دیدم برایم به رسم یادبود در صفحه اول همان کتاب نوشت به خواهر کوچکم.
براستی من چون خواهری کوچک از شعر او بسیار آموختم ...آن سال ها بخت با ما بود جلسات شعر خوانی و دیدار دوستان در خانه هایمان برگزار می شد شعر های هم را می شنیدیم و بسیاری از کارهای ما در روشنی آن دوستی ها نوشته شد و به چاپ رسید . شعرهای کلاهی را به خاطر صمیمیت در کشف لحظه های عاشقانه ، برش های ناگهانی از خاطره و رنگ امیزی فضاها یش همیشه دوست داشته ام . ظرافتی زلال و آشنا آمیخته با جوهره اشراق و حکمت در کار های اوست بی آنکه به دام کلی گویی بیفتد... نگاه او از شفافیت و دوستی عمیق با زندگی نشات می گرفت . اول بار که او را دیدم در خانه ی مرحوم محمود سروقد بودیم . همه بودند نازنین نظام شهیدی و حسن عالیزاده و....بعد ها همراه باقی دوستان در جلساتی که به همت هاشم جواد زاده برگزار می شد همدیگر را بیشتر می دیدیم جلساتی که عبدالله کوثری تقی خاوری محمد رضا خسروی تقی صبور  رضا افضلی و دبیری جوان نیز حضور داشتند. کلاهی هوشمندانه طناز بود و با نوعی فرزانگی مجلس آرا ...طنز او کلمات را رندانه به بازی می گرفت او شوخ بود بی آنکه گزنده باشد مهربان بود بی آنکه به کسی زیاد نزدیک شود.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه

غروبی کوتاه
روی اندوهی بلند
این ماتم نخلستان سوخته است
بیا کنا ر آب روان گریه کنیم
برای بندرگاهی با چراغان خیس

بعد ها کتاب بر فراز چهار عناصر ، از نو تازه شویم ، کاش وگزیده ی اشعارش را خواندم که هریک به نوعی دنباله نگرش خاص او و هرکدام از کتاب ها حاصل تاملات دورانی از کنکاش های او در زندگی است ..
. در کتاب باغی در منقار بلبلی او از حضور طبیعت بیشترین استفاده را کرده است. کلمات نشان از نگاه طبیعت گرای او دارد. تصاویرش گاه به نوعی تجرید و تصویر ناب می رسد و تا لبه نوعی انتزاع پیش می رود اما همیشه تپیدن عاطفه ای غنی طبیعت و انسان را در شعر او در هم می آمیزد و این فاصله را به پیوندی معنا داربا کلیت هستی بدل می کند. شعر او نوعی دعوت دوباره برای بازگشت به سادگی آغازین طبیعت است .ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه

بیا به سکوت آن درخت ها برگردیم
به چشمه ها
و گوسفندانی
که همچون ابرها بر جای خود ایستاده اند
بیا به دست های تو برگردیم

او مانند سهرودی انسان را پاره ای جداشده از زیبایی ازلی ومسافری فرود آمده در تاریکخانه غربت می داند گمشده ای که دلتنگی همچون شبی درازبه گرد او پیچیده است . خاطره و عشق در کلمات او نوعی تلاقی همیشگی اند حسرت و شوقی در هم آمیخته، همچون گردش مدام نورو ظلمت .
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه

حوای من بیا
جده سبز پوش
ای یاد عاشقی
از آنجا که فرود آمدم
سراندیب زانوان تو را می جویم
آرامجایی بر چکاد جهان . ه


عشق راز ماندگاری یاد ها ولرزه های جان در مسیری از طوفان ها و مرگ است پرچمی سرخ و پر هیاهو که در ورطه های فراموشی به یاد دوست بالا می رود .
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه

می دانی با پرچم ها ی سرخ
جهان عرصه ی عشق است
و به نبض دل پای می کوبند
درویشان شوق


جنبشی که رودها ابر، برگ درختان و کوه را به زمزمه واداشته و عبور آدمی از میان روزها جستجویی شوریده در چشم اندازهای او است
. جایی که سنگ و پرنده ، پیراهن وپروانه قادرند به زبان عشق با هم سخن بگویند .ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه.

در صحرای جهان صدای تو می آید
در گام اشتران و نفس های باد


پاراگراف های شعر او ناگهانی و غیرمنتظرهستند. چنان که بعد از وصفی سر خوشانه از طبیعت یکباره آدمی را با اشیا خانگی در عصری تابستانی بر نیمکتی می نشاند و یا ایستاده در آستانه بیابانی به بوییدن و تماشای گلی بنفش وامی دارد . سایه وهمناک آواز مرغی را به چین های دامن زنی متصل می کند و حواصیلی را به عنوان شاهد در گوشه سطری
می نشاند و همه اینها برای آن است تا مفهومی شعری را از همنشینی این تضاد و تقابل ها به نمایش بگذارد بی آنکه با توضیحی بخواهد این همنشینی را مقبول و مرسوم جلوه دهد.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه

صدای گرامافونی در باغچه های عالم می گردید
وشمعدانی قرمز
روی مرمر های خیس پرپر می شد
مثل قدم های کسی که با چمدانی قرمز
پشت آخرین افول سکویی خاکستری غروب می کند


بزرگترین موفقیت او در این کتاب استفاده ای سیال و شگفت ازحادثه ی تشبیهات نا مالوف در کنارچیز های آشنا و مانوس با یکدیگر است . این غرابت به شعر او هویت مستقلی بخشیده است که گذشته از زیبایی و ظرافت استعاری دارای فکر و پویشی فلسفی است . کشش و جادویی که خواننده شعر را در سفر های دور و دراز با او همراه می کند . شعر او درپرتو نوعی حکمت ومشرب عرفانی و با وجود وفور کلمات مهجورباز هم موفق به ایجاد ترکیبات بکر و نامنتظر در معنا و تصاویر شعری می شود.
و این ثمره ی نحوه ی ارتباط اشیا وعواطف با فردیت و کشف های شاعرانه او ست . نوعی تلاقی پیدا وپنهان ، بود و نبود که به خلق فضای متفاوت و زبانی تاثیر گذار می انجامد.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه

انگشتانم را به تو می سپارم
برای شمارش روزها
پیشانی ام را به تو می سپارم

تجارب انسانی او پشتوانه ی قدرت صمیمانه ی تصاویر شعر است. در شعر او این اتفاق فقط
در حیطه ی زبان رخ نمی دهد . اجرای کلمات او ما را به سمت نشانه هایی می برد که دریافت وتجربه دوباره زندگی را به شگردی معجزه آسا برایمان آسان می کند . نگاهی به واژگان او در شعرهایش و دسته بندی آنها شاید گوناگونی و تنوعی را که به شیوه نگاه او انسجامی معنایی و درکی نو داده است بیشتر آشکار کند.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه

اسامی طبیعت/ آسمان و زمین خاک باد باران رود غروب شفق فلق پاییز تابستان خرمن درخت گیاه آب با غ بیشه کوه جلگه آتش علف ابر برگ قطب نصف انهار خارزار هوا سایه معدن شب روز عصر صحرا بیابان آذرخش ستاره فصل برف گندمزار تموز اشعه طوفان سیل جالیز دره سنگ سحر گردباد نسیم
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
اسامی حیوانات / مرغ تمساح میمون کلپاسه اسب ماهی ببر طاووس مینا گنجشک طوطی آهو بلبل خروس مرغابی ورزا سار بز زنجره گرگ حواصیل لک لک پروانه شتر بوزینه
، کبک مادیان مرغ شباهنگ گوزن نهنگ گوسفند زاغ گربه کبوتر قمری اختاپوس عقرب مگس سیمرغ قو سگ ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
اسم گل ها و درختان / لادن نسترن یاس بلوط اطلسی گل گلاب صنوبر شقایق شکوفه پونه
ارغوان نیلوفری سوسن انجیر بن شمعدانی سوسنبر بنفشه بید سپیدار نارنج کوکب ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
عواطف انسانی و صفت ها / شور شوق، غم، سکوت، خوف ،عشق، حسرت، درد تنهایی، آرامش، بزرگ ، کوچک متلاشی، بیهوده، آرام ، تند، پریشان مجنون، چابک ، مهربان، لاغر، تلخ، غلیظ ، فراموشی ، شکسته ، نامحدود ،ارزان شتاب، اندوه زده، ناپیدا، سرد دلشوره منزوی گم، زوال، تشنج
.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه کلمات آرکاییک / کاسه سفالی، بیدق، خیمه ، زلف ، نسخه ،جام بارو سرا پرده ،کجاوه، زنخدان، حنا بندان ، ذوالجناح، کلوخ ، نمد، شربتخانه ، قلندر، سبو، کلون، در، خرمنجا ، شمشیر، جهانگشا ، منقش، قیطان، پستو، قبرقه، خاتون، تربیع، گردسوز، مرکبدان، مشاطه، داروغه ، محتسب، قافله، حرامیان ،قبیله، پاچین و شلیته، قداره، محیط عالم. ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه اشیا و مکان ها / آیینه، گرامافون، فرفره، طشت گردنبند چتر، گوشوار، عکس ،شمشیر، داس ،نعل، سندان، طناب، تیغ، شمع، گوهر، نی لبک، چراغان، دامن مخمل بوریا ،آتشزنه ، کرسیچه ،پلکان، مرمری ، دوچرخه، شیروانی، فانوس، کتری، شال، پیزاما، سیم، نعلین، کفش، قطار، پاکت، پیراهن، ردا، زورق ایوان، طبل، دهل، باروت، گلاب، کبریت، طنبور، گلوبند ،حباب، دیوار، تکمه ، استکان ، سکو ، دالان ، ایستگاه ، کوچه، خیابان، تپه، چرخ ، سنگریزه ، نمد، ستون، قاب، صفه، دارچین، دستگیره ، شیشه ، بادیه، لیوان، سکه، کمربند، نیمکت، مترسک، ناخن، گلیم. ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه اسم افراد /عیسا، خسروشیرین ، سلمی ، نجما ، لیلی، داروغه ، حوا، بودا، سند باد، بازرگان، شهرزاد، پریزاد ، هیولا ، شاهد ، فرشته ، مردنان آور مرد گمنام ، سهراب، سیاوش ، ایوب.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه با نگاهی به کلمات او می توان جغرافیای ذهنی اش را همچون منظره ای دلگشا تماشا کرد. . صحنه ای انباشته از وفورعناصر طبیعی ، اسامی حیوانات و گیاهان نام افرادی که در پیوند با ادبیات کلاسیک برای ما آشنا ونمادین هستند و اشیایی که بیش از آنکه سرو کار روزمره با آنها داشته باشیم باری از نوستالژی و اندوهی سایه وار را با خود دارند . کلاهی در ترکیب این اجزا به همان شیوه ای عمل می کند که نقاشی در یگانه کردن ناهماهنگی ها....او با کلاژ تکه های بیگانه را کنار هم می نشاند و در ترکیبی تازه به آنها سامان و وحدت می دهد.او مفاهیم یکدست را از پار ه های بی ربط و جدااز هم فراهم می آورد. همان گونه که عارفی اتحاد جان طبیعت و آدمی را در ذره های ناپیدای کاینات باز می یابد. او نادیدنی را در هر آنچه هست و ناممکن را در حلقه های رویا و واقعیت احضار می کند و از همنشینی تناقض ها به جوهره ی زندگی که خود شعر است نزدیک می شود تا رازشگرف رابا سرانگشتان سوخته لمس کند شهود شاعرانه یگانکی از دست رفته را دوباره احیا می کند، شوری گمشده در زمزمه ای فراموش ، آوازی که دوباره ما را به یاد می آورد ..ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه

بهار چون فرفره ای سبز
میان طشت آب می چرخد
و عکس نارنج
در آیینه تکرار می شود

اشیایی چون طشت و فرفره قادر به یک همانند سازی غیر معمول تصویری از بهار
می شوند و نو شدن هستی را با ساده و خلاصه کردن این مفهوم در اشیا و صحنه هایی از یک اسباب بازی در پیوند با طبیعت برقرار نگه می دارد ودایره زمان و آمدن دوباره ی عید را درعکس نارنجی که هرسال روبروی آینه تکرار می شود به رازابدیت و اکنون پیوند می دهد .ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
گیسویی تابدار
میان پنجره های مشبک
ساقی از یشم
در باغی از بوته ها

تشیبه بهار به پیکری زنانه هرچند ملهم از تصاویر شعری پیش از خود است اما به حاطر مجاورت با تصاویر بالا می تواند به نوعی تازگی و اعجاب دست یابد. پنجر ه های مشبک که تشبیهی از چوب های درهم و خشکیده شاخه های درختان در زمستانند . حضور گیسویی تابدار چیزی زنده و سیا ل در مشبک پنجر ه هاست که به حرکت ساق و تموج رنگ سبر در باغ نیز معنا می دهد .
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه

چون قطره ای آب
از فواره های بلند بالامی روم
و چون موری لاغر میان
سال خورشیدی را طی می کنم

حضور انسانی که در مقایسه با عظمت کیهانی حیات همچون قطره ای آب است که بخواهد از فواره ای بلند بالا برود . قطره ای که میان جریان پر تلاطم پرتاب می شود و مورچه ای کوچک که در مسیری بی نهایت راهش را ذره وار طی می کند.
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه

بهار از درگاه سبز می آیم
تابستان از میان سایه ها
پاییز از میان عصر ها
و زمستان از کنار شب های بلند

با اینهمه کوچکی انسان در ابدیت و بیکرانی هستی ، بودنش در چرخه های
زمین و فصل ها معنا و ماوایی یافته است . او با رنگ های بهار سایه های تابستان و عصرهای پاییز و شب های بلند زمستان می رود و می آید و جهانش را درپهنه ی بیکرانگی تکرار می کند این تصویر موجز به زیبایی از وضعیت موجودی حرف می زند که سهم او از ابدیت لحظه و از بی نهایت نقطه ای در مدار مکرر روزها است .ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
ای بهار! ه
یک بار دیگر همچون فرفره ای سبز
در میان اب چرخی بزن. ه

تکرار دوباره تصویر فرفره سبز در آب هم به بازی کودکانه ای می ماند و هم یادآور چرخیدن زمین در اب های فلک در روایت اساطیری است.
آیا معنای این گشت و واگشت ، دوران چیزی چون بازیچه ی کودکی از سر اتفاقاست ؟ گردش بیهوده جهان ؟. با اینهمه او از فشردگی معنایی تصاویر به آرزو های ساده آدمی برای دوباره نو شدن طبیعت و جوانی و شادمانی کودکی که نما دآن بهار است می رسد. آرزویی که کاش به سادگی چرخیدن فرفره ای ممکن شود .ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
یکی از مشخصه های شعر کلاهی پایان بندی های زیبا و نابهنگام آن است. درخشش ناگهانی سطری یکباره کلمات را روشن می کند تصویری در جملات منتشر می شود و شکل های گنگ و ناتمام در یک قطعه موسیقی تمامیت می یابند .ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
دستی به ارتفاع تو نیست
به ارتفاع تو دستی نیست

کودکی خسته
با کفش های گل آلود می گذرد

پروانه ای قرمزدر باد می پلکد

ای اسب لاغر میان
با یال آشفته ات
بر داستان جهان بگذر.ه

___




radio tarifa ~ sin palabras

___

No comments: