Monday, September 1, 2008

Hooman Nozhat

__________


Forsythia - Mary Ellen Solt
__________

هومن نزهت

باران




نگاهم با آفتاب گره خورده
و زمين تشنه بوی انتظار می دهد
از دور
قاصدکی
به اينسو می دود
آه
پيغامش ...ه
چه نمناک است
و
قلبم

بی صبرانه
در گلدان

ريشه می جنباند
و

انتظار پير
آخرين نفسش
با حقيقتی مرطوب

گره می خورد

پرده را کنار زنيد
نبض اميد
در رگ های پنجره جاريست

من دوباره می رویم



بهمن 67 - تبريز
__________

1 comment:

Anonymous said...

شعر زیبایی بود.