Wednesday, October 1, 2008

Saghi Ghahraman

____________



ANDREAS FEININGER - FOPTOJOURNALIST-1955-400

___________

ساقی قهرمان


ح خ




چرایش این که از خ حالم بد می شود
و. و. من. من. از. از. خ . خ. و. و. ح . ح. حالم. حالم. خراب. خراب. می شود. ه
آمد آمد
با خار با خار
با خون با خون
به شهرهای های ِ ه
به شهرهای های ِ ه
جوانی ِ جوانی ِ من من من من
آمد آمد با خون با خون با خر با خر با دسته دسته خارخار
شهر ِ شهر ِ جوانی ِ جوانی ِ من من من من زیر ذل ِ آفتاب تابستان تنبید
حالا تو از این خون باران ببار و من از این خون می بارم باران
اینهمه سوزن با سر فرو در اینهمه سیسنبر بوی بهار در هواهای بی سر و بی دستی می پراکند
و و من من از از خ خ و و ح ح حالم حالم خراب خراب
هوا هوای تابستان است
یعنی میوه داده ایم
بوی سیسنبر ِ سوزنسوزن
یعنی که ریخته ایم و از دست به دامن افتاده ایم از دامن به دمن غلتیده له شده ایم زیر پاهای دوان دوان

کجا؟ کجا کجا ؟ ه
سرم برای همین می چرخد از دور گردنم بیرون
سرت برای همین می ریزد از لای لبهایم بیرون
یک دو سه چهار
می زایم
یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه
می زایم
جمعه‌ها ؟ ه
خون جای بارون از دهن فرهاد روی دامن من قلپ قلپ قلپ قلپ
من که خل ام سر شیرین را می گذارم روی گردن فرهاد و می فشارم به سینه لبهایش را با سر انگشت وا می کنم تو می روم

اگر نکنم یعنی دوباره دیوانه می شویم و سر به بیابان دوباره و این شکوفه ها را کجا؟ زیر خاک؟ه
حالا حالا من من نگاه نگاه می می کنم کنم
به شهرهای جوانی ام که تاول زده در هم می جوشند و بستنی لیس می زنند و دستهای بریده را به مچ های بریده می دوزند و قد می کشند تا سر درخت گوجه سبز می چینند



______________

No comments: