Saturday, November 1, 2008

Saghi Ghahraman

___________



ساقی قهرمان

________

احمد، مادر دوستم نیاز بود.ه






لبانم
به ظرافت شعر
آنگاه
که شهوانی ترین بوسه ها را به شرمی چنان بدل می کند
هنوز
جاندار غارنشین
سود می جوید.
ه
آینه در برابر آینه می گذارد تا از ما ابدیتی بسازد
در بن بست آینه ها از اینور از آنور
گیج می روم می خورم به دیوار
هیأت خاصی ندارد انسان
هیأت خاصی ندارد انسان.ه
لبانم
به ظرافت شعر
آنگاه
که شهوانی ترین بوسه ها را به شرمی چنان بدل می کند
جاندار غارنشین
باز
اه
گیسوی خیس من خزه بو چون خزه به هم می خشکد.ه
در سینی ام.ه
آینه در برابر آینه ام می گذارد
راه گم می کنم می خورم به دیوار
حالا حالا دوست نیست این جاندار
هیأت خاصی ندارد انسان
هیأت خاصی ندارد انسان


______________

2 comments:

Anonymous said...

عالی بود. حرف بسیار مهمی زده شده است در اینجا . ممنون خانم قهرمان

Anonymous said...

هیئت خاصی ندارد انسان...شعری بود با زبانی دگرگون از ساقی، تجربه ای دیگر در زبان شعرش. این سفر خوبی ست. از خواندن شعر لذت بردم و درست است که با آینه ای که در برابر آینه مان گذاشته اند، هی میخوریم به دیوار!!!!.....و باز هم میخوریم