Monday, December 1, 2008

Behind the Seen




The Whirling Dervishes
Jean-Leon Gerome, French. Oil, 1899

_____________________


اینجا پشت صحنه ی رندان




شاعر را یا خود مرگ می آید و از گلویش می کشد بیرون یا خود شاعر از گلویش می ریزد توی دلِ مرگ! بده بستانی جادویی _ اثیری بین مرگ و شاعر در جریان است. شاعر اینجا می تواند شاعر با کلمات باشد با موسیقی یا با رنگ یا با . به مرگ بدهکاریم ما ، نه ؟! حرف همیشه از مرگ است . همیشه . با کتایون افتخاری حرفش را می زدیم. گفت اتفاقا امروز جایی خواندم که یک شاعری یا ... رفت. کی ؟ یک اسم ، یک کسی ، یک ... . کجا؟ جایی . این ... شاید .. کی ! بعد شعرِ شاپور بنیاد را خواندیم و رسیدیم به " مثل افتادن در شنگرف ... " دوباره گفت همین چند روز پیش در . اسمش را نگفت . اسمش به زبانش نتوانست بیاید. او که بود؟ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه هه ه ه ههه هه هه هه هه هه هه هههههه ههههههه هههه ههههه ه ه

شش ماه پیش در یک روز مه گرفته و پر از حلزون و باران درِ نامه دان را که باز کردم . پاکتی را برداشتم که کتابی تویش بود با عنوان " مرگ مرا خواهد یافت " بیست و نه شعر از پانزده شاعر ( غیر ایرانی ) .بهزاد رعیت ، با جلدی قرمز که رویش سایه یا هیکل سیاه آدمی دیده می شد. بهزاد رعیت ؟ کی هست این بهزاد رعیت؟ نکند این کتاب را سُهراب رحیمی فرستاده باشد. نه. او اسم و آدرس خودش را می نویسد. کتاب را ورق زدم . همه ی شعرها در باره ی مرگ. فرستنده کتاب را برایم امضا هم کرده بود " تقدیم و با احترام به یاشار احد صارمی ، بهزاد رعیت ، خرداد 1387 ! " هوم . خود کتاب هم تقدیم شده بود به "برای جان عزیزم شُهره و ... " آدمی دوست دارد بگوید مرسی. بگوید ممنون که . تشکر از . سپاسگزارم ای ... دستتان درد نک ... ایمیلش را هم پیدا نکردم. گفتم بیایم یکی از ترجمه هایش را در رندان بگذارم خودش شاید بیاید بگوید همین و همان. نیامد. من هم آن قدر بُر و زیرک نبودم از خودم بپرسم این بهزاد نام چرا همه ی شعرهای مرگ را به فارسی برگردانده است.امروز اثرش را در اثر پیدا کردم. شاهرخ رئیسی نوشته بود : بهزاد رعیت مرگ را یافت ! او برای دیدنِ کی پرِ خودش را سوزانده بود و بقیه ی داستان را یک روز از ... ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه هه ه ه ههه هه هه هه هه هه هه هههههه ههههههه هههه ههههه ه ه


________




آزیتا قهرمان


چهارمین مجموعه شعر آزیتا قهرمان تحت عنوان « اینجا حومه های کلاغ است» توسط نشر اسموکادل در شهر مالموی سوئد منتشر شد.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه

_______


دوستان گرامی
سلام

گزارش مختصری از مراسم اختتامیه نخستین دوره جایزه شعر زنان ایران؛ خورشید

هیأت داوران متشکل از بنفشه حجازی، آزیتا قهرمان، رؤیا تفتی، پگاه احمدی و مهری جعفری مجموعه شعر «می‌خواهم بچه‌هایم را قورت بدهم» اثر رؤیا زرین را به خاطر کسب حداکثر آراء (مجموع چهار رأی از سوی چهار تن از پنج داور جایزه)، به عنوان برگزیده نخستین دوره جایزه شعر زنان ایران؛ خورشید معرفی کرد . به زودی گزارشی کامل‌تر به همراه گزارش تصویری مراسم روی سایت جایزه قرار خواهد گرفت ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه

با احترام
سپیده جدیری
دبیر جایزه شعر زنان ایران؛ خورشید

____

Roya Zarrin

مهری جعفری، بنفشه حجازی، پگاه احمدی، سپیده جدیری و رؤیا زرین


__________


Luigi Russolo & Ugo Piatti and their Intonarumori

(noise machines)

__________

MP3 Archive


گوش دیگر به خط چشم ، نمی خواهد خیره کند. زبان در خط نمی تواند دیگر جا بگیرد. این را شعر امروز دنیا می گوید. حتی از شعر دیروز چقدر زیاد انتظار صدا داشتیم. صدای محمد شمس الدین تبریزی ، حافظ ، فردوسی ، سهروردی ، سعدی ، مُلای رومی ، خیام و چه خیلی های دیگر.دیگر نمی شود شعر امروز را خواند. یعنی نفس های زبانی نمی گذارد. باید آن را شنید. نفس های صدا را. صدای نفس ها را. همه ی اطلاعات آن شاعر با زبانش در حالا و در دورِ در صدا نهفته است. خط اینها را دیگر نمی تواند بیاید بریزد توی چشم ها. شعر دارد از خط و نوشتار یواش یواش دور می شود. به گفتن می رسد. به گوش . اینجا . در صدایی که می شنوی و نفس ها. صدای شاعران در رندان وقتی که زمان دارد ساکت می شود .
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه
_______


MAJID NAFICY


________



Rainer Maria Rilke
B. Dec. 4 1875


_______


A Chair of Akbar Sardouzami

صندلیِ اکبر سردوزامی

شیشه خانه
_______




Foto by :Amir Hossein Noorian
_____




Shorab's shoes

Foto by :Amir Hossein Noorian
____

سهراب از زبان غلام حسین ساعدی در یکی بود یکی نبود


_______




____



____


محمدعلی افراشته
____




Harold Pinter

1930 – 2008
_______


هارولد پینتر

فارسی : بهزاد رعیت


شاید مرگ پیر شود

شاید مرگ پیر شود
اما هنوز قدرت دارد

لیک تو را خلعِ سلاح می کند
با نورِ زلالش

و به اندازه ای حیله گر است
که اصلا نمی دانی

وقتی در کمین توست
ارداه ات را می فریبد
و برهنه ات می کند
تا لباس مرگ بپوشی

لیک مرگ رخصت می دهد
تا مهیا شوی

مادام که شهدِ گل های قشنگت
را می مکد






  • Death May Be Ageing

    Death may be ageing
    But he still has clout

    But death disarms you
    With his limpid light

    And he's so crafty
    That you don't know at all

    Where he awaits you
    To seduce your will
    And to strip you naked
    As you dress to kill

    But death permits you
    To arrange your hours

    While he sucks the honey
    From your lovely flowers

    Harold Pinter
    April 2005

    ______


    No comments: