Sunday, February 1, 2009

Mansoureh Ashrafi




Ozbekistan/Balball's

____________

منصوره اشرافی
اسیر


درد کشیدم

بی صدا

رنج بردم

بی صدا

گریستم

بی صدا

اما در برابر تو

همچون صخره

ایستادم.
ه



_________


دستم پر تاول و زخم

پیکرم آماج تیر های زهر آگین

و بر گونه ام ،
ه

سیلی سخت بی اعتمادی.
ه


اینگونه

سر سخت و استوار گام بر می دارم.
ه

و این چنین باید زاده شوم،
ه

سخت و پر درد و پر آزمون.
ه


بر مهرت بوسه می زنم

بر دردت

اشک می ریزم

و بر دوستی کج ات

مغموم می شوم

چرا که ،
ه

دوستت دارم.
ه

چرا که ،
ه

زخم هایم، از بهر تو ست.
ه


وچه شاد و سر فراز

چه ساده

خویشتن ام را

می یابم.



_________


تیزی برنده ی سنگی

گاه گاه

به یادم می آورد

سنگلاخ و پای برهنه را.
ه

چه شوخی زشتی!
ه

کفش هایم را کجا قایم کرده خدا.
ه


از مجموعه در دست انتشار(نفس های پنهان)ه

_________





5 comments:

Anonymous said...

سلام عزيز. دو شعر اول كه خيلي ساده اند و در عين حال صميمي اما شعر آخر بنظرم ميرسد اگر در سطر آخر اينطور مي آمد كه) كفش هايم را كجا قايم كرده است خدا ( بهتر بود... واژه ي است از آواهاي خيشومي ست و در هنگام قرائت ميتواند محيط تمركز را براي درك كل شعر به مخاطب بدهد. البته بنظرم اينطور ميرسد ....ممنون

Anonymous said...

سلام به خانم کیانی و تشکر از پیشنهاد شان.
ولی باید بگویم وقتی آدمی پرسشی را در ضمیر ناخودآگاهش از خویش می کند لحنش کمی خودمانی تر و ساده تر است . و قایم کرده همان مفهوم قایم کرده است را می رساند منتها با فاصله گرفتن از بیانی رسمی . . علاوه بر آن بهتر است در مورد چنین فعلهایی زمانی (است) را به ان بیفزاییم که جمله با است به پایان خود منتهی گردد همانطوری که شاملو گفته:( سحرگاهان پرستار گفت بیمار اتاق مجاور مرده است) و تمام. انتهای شعر با کلمه است اعلام شده و یا حتا انتهای جمله و زمانی دیگر گفته:( به هیات هرای دیوانه گان تیمار خانه آتش گرفته ... و یا : سرمشت خمب فرزانه گی / که هنوز از ان قطره یی بیش در نکشیده ...
که در این مثالها و مانند آن کلمه است بدین واسطه حذف شده که خواننده هنوز در انتظار ادامه مطلب است .
البته گذشته از تمام اینها این امری سلیقه ای هم می تواند باشد که من فکر می کنم در مورد این سطر از شعر من کلمه ( است) تغییری در لحن شعر و نیز یک ایست در جمله ایجاد می کند .
با سپاس از شما و نظر تان

Yashar Ahad Saremi said...

چه شوخی زشتی / کفش هایم را کجا قایم کرده خدا؟
همیشه در کارهای تو خودت را به شدت و به وضوح می بینم. حضور سنگین شاعر در متن شعر. علنا و یقین. سنوال و تفکر و ژرفا. شاید برای همین می شود شعر تو را خواند. انگار شعر نیست خود آدمی ( شاعرش) که با تو ( با خواننده) نشسته است و به نگاه ، نگاه می کند.حضور داشتن معنایی و حتی جسمی در کار یکی از ویژه گی های کار توست.

Anonymous said...

همچون آینه ای صاف... "چه شوخی زشتی
کفشهایم را کجا قایم کرده خدا"

Anonymous said...

شعرهاي اشرافي سرشار از آرايه هاي انساني ست و در يك نگاه كلي مي توان شعر او را با نگاه آرماني بررسي كرد لحن فاخر و طنين زنانه اش را به سادگي نمي شود لمس كرد.


كهن الگويي در نثر اشرافي يكي از مواردي ست كه بايد توجه ويژه اي به آن شود شعر امروز بايد به زبان و طبيعت كلام ما نزديك شود.



تیزی برنده ی سنگی / گاه گاه /به یادم می آورد/سنگلاخ و پای برهنه را/
چه شوخی زشتی!/کفش هایم را کجا قایم کرده خدا


من اين شعر را بيشتر پسنديدم و فكر مي كنم اين من كلي نگر بايد در شعر جاي خود را در متن اين گونه بگستراند زيرا سايه سنگين شاعر در دو شعر قبلي در متن تعميم پيدا نمي كند ولي اين شعر از معدود شعرهاي خوب بود.

با مهر