Wednesday, April 1, 2009

Massumeh Ziai

____________


Graciela Iturbide - Corset (Casa de Frida Kahlo)
____________

معصومه ضیایی


برای مرگ وقتی حواسش نیست



به موهایم گل می‌زند
لب‌هایم را سرخ می‌کند
می‌رقصد می‌خواند
در آغوشم می‌کشد و
اشک‌هایش را پاک می‌کند


از تمام من
ناتمام برمی‌گردد
با تمام من
در آوازهایم
ناتمام!
ه


حواسش که نیست
چیزهای تازه می‌خرم
می‌خندم
عطر می‌زنم
عاشق می‌شوم
زندگی ‌می‌کنم!
ه


پشت درخت‌ قایم می‌شود
چشم‌هایش را می‌بندد و
می‌شمارد... !
ه


عاشق سینه‌چاک
پا به پا و سایه به سایه
با چاقویی
در مشت!
ه


با بلیط باطل‌شده
منتظر است
در سالن سینما
در اتوبوس
در واگن قطار
در آخر خط


هر روز
اسمش را ‌می‌نویسم و
هزار بار خط ‌می‌زنم!ه

______

3 comments:

آذر كياني said...

سلام. برداشت بديعي ست از مرگ.. خيلي زيبا و ممنون عزيز

Yashar Ahad Saremi said...

تاریک ، سیاه و چند کلمه ی قرمز. اجرا گرم و زنده. زبان اینجا آرام پشت پیانو نشسته است و گوش پلک می زند و پیراهن شاعری می کند از دری که هی باز و بسته می شود

سرور جوان said...

در ستایش مرگ. مهربان. احساساتی. همیشه پا به پا... در سکوی آخر این حقیقت بی نهایت واضح که از شدت درخشندگی چشمان کور... این مدام پشت گوش... وقتی حواسش نیست می گویم لذت بردم... لذت، لذت، لذت بردم به اشکها و اشکها و لبخندی شاید به پایانی...