Friday, May 1, 2009

Abbas Saffari

______________



Vera & Vladimir Nabokov, entomologists
_______________

عباس صفاری




شام شنبه شب

پیاز را من رنده می کنم
که چشمه ی اشکم خشک نشود
سیب زمینی ها را تو پوست بکن
که شعبده می کنی با پوست.ه

به مرحوم فاتح علی خان قوّال هم مجال بده
پنجره ای به قونیه برایمان باز کند
آراسته به نرگس های خمار چشم وُ
چند کبوتر نامه بر.ه

از
master card
یا اداره ی مالیات بر در آمدی که ندارم
اگر زنگ زدند بگو رفته است کشمیر
گوی چوگان گمشده ی اورنگ زیب را پیدا کند
و معلوم نیست کی بر می گردد
نخند عزیزم!ه
سوتفاهم فرهنگی
سریع تر از وعده ی پوچ
دست به سر می کند مزاحم را.ه

فعلا تا این برنج کهنه ی هندی قد بکشد
از کهنه ترین شرابمان که چهار سال است و
یادگار قرن ماضی
دو گیلاس لب به لب
بگذار کنار دستمان
شراب خوب هر جرعه اش
برای از یاد بردن یک قرن کافی ست
جرعه جرعه
آنقدر می توانیم عقب برویم
که بعد از شام
سر از نخلستان های بین النهرین در آوریم
و حوالی نیمه شب
از بدویتی برهنه و بی مرز.ه




_____________



2 comments:

آذر كياني said...

سلام عزيز. بدون شك اين شعري ست كه بايد گفته ميشد با همين قد و قامت و همين شكل و شمايل ....نقص ندارد.ممنون

مهر said...

خشک نمی شود رفیق!
................
در شبه شعر ، عنصر غالب ( از نظرگاه زبانی ) سنت شعری ست . در حالی که در تجربه اصیل شعری ، غلبه با نوآوری ست. گفتن ندارد که زبان در وضعیت مجرد خود ، ارگانیسمی عام است که قواعد و ساز و کارهای مشخصی دارد . هرگاه زبان از دهان یک آدم معین به کنش در می آید ، آن وقت رنگ و بویی به خودش می گیرد که آن را از وضعیت پیشین به وضعیتی دیگر در می آورد. در این "وضعیت دیگر" است که شعر خلق می شود . من در تعریف شعر گفته ام : شعر فرزند رابطه ی نامشروع زبان و شاعر است...
..
..
..
گفتم گفتای بهزاد موسایی با مهرداد فلاح