Saturday, August 1, 2009

Maryam Es-haghi

___________



مریم اسحاقی

________________

آیه های کوچه



حادثه در پیاده رو / آب نمی رود

در هزار سالگیم هم که به دنیا بیایم
مختصری حرف های ناگفته دارم.
صبر کن!
ه
پوست انداخته ام.
ه
در کلمه ام صدای باروت می آید.
ه
و استخوان هایم
پشت دیوار
تلخ تلخ / الرحمان می خوانند
مشتم باز نمی شود.
ه
کلمه زنجیر است
خورشید فرسوده ست وُ
خدا های های می گرید
و پیامبری فروتنانه
بر آیه های کوچه فال گوش می ایستد



________________

4 comments:

شهرام معقول said...

شعر زیبا و تاثیر گذاری خواندم. و برای شاعر گرامی آرزوی سربلندب دارم.

بامداداميد said...

اگر شيطان تعظيم مي كرد چه مي شد
در آغاز
اگر حوا(آدم) فريب نمي خورد چه مي شد
در پايان

بامدا اميدد said...

به انسان كه مي انديشم
خنده ام مي گيرد
به انسانيت
اما
گريه

ماهور said...

تلخترین
همیشه حرفهایی ناگفته می ماند.
مریم عزیز کار خیلی خوبی بود.