Saturday, August 1, 2009

Robab Moheb

___________


Betye Saar (b. July 30, 1926) A Siege of Sirens, 1966 - Lithograph (Museum of Fine Arts, Boston)
___________

رباب محب



1

بی‌بی خدیجه چیزی کم نداشت،ه
از بزرگترینشان: نیچه.ه

:
:
:

واژه را
مثلِ گُل بومی‌کشید
حرف را
مثلِ میوه می‌چشید
در سرازیر‌هایِ افتادن، ه
با چند تیغ، چند چاقو در سوراخ‌‌هایِ بدن
‌گفت: نرم بکش. نرم بکش-ه

پنسل‌هایت را
رویِ
بوم.ه



2

گاهی بلند شدن یعنی گم شدن،ه
در شلوغی‌ها

ه: سفر در مِه.ه

ه: از دریا به قطره رسیدن. ه




3

ته مانده‌یِ صدایم را کجا می‌بری تا
زنگِ آینه‌هایت؟ه


دست‌چینی از خاکِ قدم‌هایِ تو جایِ بوسه‌هایت می‌کارم
تکه‌ای از صدایت را مثلِ این رعدِ همیشه جاری
تویِ سرم. ه

پشتِ پلک‌هایم اما خوابی نمی‌بارد
خدایی مرده می‌بارد. ه
در سکوتِ عابر پیاده‌یِ رویِ
لبانم؛ ه
ه ه ه پشتِ پشیمانی‌هایش
ه ه ه ه ه صد کلیدِ شکسته دارد
ه ه ه ه ه ه می کارد. نمی‌بارد.ه


استکهلم _ بهار دوهزار ونه


____________

1 comment:

آذر کیانی said...

سلام نازنین. بی بی خدیجه همه روح بود. دانستگی معامله باخداست .....گاهی بلند شدن یعنی گم شدن در شلوغی ها....رباب باید این رو تجربه کرده باشی این شعر همینطوری نمیاد. سربلند کردن درمیان سرها که معلوم نیست که حتما سر باشند نمی شود
سربلند) چرا ..این شعر مثل آیه است.... ممنون