Tuesday, December 1, 2009

Leila Kasra

____________


Lake Nam Co, Tibet
_____________________

لیلا کسری


در ادامه ی من


مرا ادامه بده
مرا که زندگی ام ابتذال عادت بود
و دست های تشنگی ام از تمام جنگل و باغ
خوشه های نمک می چید
و در میان هدایای خوب زمینی
می سوختم در نیاز یک «آری » ه
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه یک « تایید »ه
و چون غبار مرثیه ای
در صداهای مبهم شب
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه محو می شدم

مرا ادامه بده
مرا که عبورم زنانه و غمگین بود
مثل سنجاقکی که از برودت ییلاق
به مهربانی قشلاق می پرید
و در آشوب گردبادها گم می شد

مرا ادامه بده
از سرزمین ریشه های مُرده ی خورشید
از شوره زارِ غروب
تا زمانی وسیع تر
که خواب های کودکی ام مرا به زمانی وسیع تر می خواند

آغاز
سکوت و نبودن بود
من از غروب سرد سرودم
تو از غرور صبح بخوان
و مرا ادامه بده
مثل شطی که از ظلام نیمه شبان
به چشمه ی خورشید ظهر می ریزد

مرا ادامه بده
تا مهربان ترین خطوط
تا شاهراه
که من تمام قلبم را بجای سکه ی سیم
در جعبه ی اعانه ریخته ام
تا مرا ادامه دهی
تا ترا به ادامه بخوانم

تو روز را بشناس
و در روشنایی روز
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه بودن را
و طوفان را مرور کن که چگونه پیروز است
و نسیم را ببین
که در لابلای چنارهای خاک آلود
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه عاجزانه آه می کشد

تو از قصه های دیو مترس
و اگر گاوهای وحشیِ کوه مهربان هستند
بی تعصب به کوه و صخره بپیوند
و در نهایت اوج
به تماشای جزر و مد بنشین
و مرا ادامه بده
تا طاق نصرت نور
تا آن کبوتری که به تهنیتم بال خواهد زد


ببین و گوش کن
تا تحملی است در شنیدن و دیدن
و بگو
از آنچه مرا می سوخت
از آنچه مرا می ساخت
و بگو
تا هنوز زمانی برای گفتن هاست


_______


No comments: