Monday, February 1, 2010

Saghi Ghahreman

_______________


Lady Yearning for her Lover, 1780
______________________

ساقی قهرمان

آینه



اما آینه می تپد
من که آینه ام اما می مانم ه ه ه پیچیده در هرم یاس و ه ه ه قطره های عرق
زبان تلخی را دور لب ها می گرداند
زبان تلخی را روی گودی گردن می گرداند
زبان تلخی زیر پوستم پی باران
تلخ؟ه
گردی ِ گرمی روی ِ سینه های روی گردی ِ گرمی روی ِ سینه هام می غلتد
دستم نمی دانم دست کدامم روی سینه های کدامم
تلخ
زمان چه عاقلست همین حالا
و جاده های زمان چه عاقلند
روی همان خط پر نشیب همیشه
ه ه ه اما از آن بالا پایین نمی ریزیم
روی گونه آری گونه
من که آینه ام می لغزم روی گونه روی سینه روی شانه
می تپد می تپد آینه
روی شانه هاش نفس می زنم نفس نمی پرسم کجا می زنم کجا نمی پرسم نفس می زنم
گیرۀ موهاش زیر گیرۀ موهای من همینجا زیر گیرۀ موهاش همینجا نفس می زنم
زمان چه عاقلست همین حالا که دو سه چهار تمام نمی داند
آن خاطره ها را خاموش کن
زیر همین روزنامه بود ماتیکم بردار (لبهاش رنگ ندارد)
ه
دستش لای گرمایم حالا که هی تپیده ایم و موهای هم را از روی گونه های هم پس زده ایم و
شیرین
ه ه شیرین ه ه تلخ





_________

1 comment:

sheida mohamadi said...

این تصویر برداشتن زمان و این عاقلی زمان و این ماتیک بر لبهایی که رنگ ندارد. خیلی زیبا و ملس بود در زمان.و زبان.