Faramarz Soleimani
____________

Gibon Sengai 1750 - 1837
_____________________
فرامرز سلیمانی
عصر در باغ پروانههای تورنتو
ساده میخواهمت
مثل وقتی که ساده این حرفها را میگویم
و نمی دانم تا خاموشی ت را بال بگشایم
یا باغ را روی شانههایم بگذارم بردارم ببرم
تا کجائی که نمی دانم
و ساده مثل یک نامه که جمعه ها مینویسم
یا دفتری کهنه
که قلمی یادگاری لای برگهایش میگذارم
تا وقت گشودن یادم باشد بگویم
ساده میخواهمت
باران پولکها میبارد مثل شب عروسی
وقت نوشتن روی مهی دریاچه
که ساده مثل پروانه با آن بال میزنم
و نوشتنم
از چپ به راست یا از راست به چپ و خوانا و نا خوانا
و گاهی در هم و کوج و کج
یا شکسته و ثلث
______________
مثل وقتی که ساده این حرفها را میگویم
و نمی دانم تا خاموشی ت را بال بگشایم
یا باغ را روی شانههایم بگذارم بردارم ببرم
تا کجائی که نمی دانم
و ساده مثل یک نامه که جمعه ها مینویسم
یا دفتری کهنه
که قلمی یادگاری لای برگهایش میگذارم
تا وقت گشودن یادم باشد بگویم
ساده میخواهمت
باران پولکها میبارد مثل شب عروسی
وقت نوشتن روی مهی دریاچه
که ساده مثل پروانه با آن بال میزنم
و نوشتنم
از چپ به راست یا از راست به چپ و خوانا و نا خوانا
و گاهی در هم و کوج و کج
یا شکسته و ثلث
ثلث را که گفتم یاد امتحانها مان بودم که وقت داشت میگذشت مثل همیشه و زنگ خورده بود و با آن که تراب درها را بسته بود شریفی با چوبدستی ایستاده بود و هرم یک تابستان و هجوم درس و بی خوابی و آنگاه که لای در با تو میمانم در تردید با کفشهای کتانی که تازه از بازی باز گشته بودیم و آن وقت نمی دانم که تصویر پیچیده یی بودم در شعر هایم یا که خاموش در آتش بال میزدم تا که تنها ساده بگویم دوستت دارم ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
2 comments:
با هر شیوه ی زبانی که شعر می نویسید برازنده ی یادگار ها یی ست که از شما در دل و جان ماندگار خواهد بود .با فروتنی
سلام. تخیل شاعر آنقدر قوی ست که وقتی هم که شعر راساده میگوید باز از نرم سادگی سر باز میزند و ذهن مخاطب را به فضاهایی گره میزند که حسرت برانگیز است...خیلی خوب و ممنون.
Post a Comment