Monday, March 1, 2010

Maftoun Amini

________________


مفتون اميني
___________________

مرگ مهتاب*



و بشنو اي آشنا
كه مي‌بيني همه روزه، در ساعت عصر، آفتاب مي‌رود.ه
ماه بيرون آمده نيز رفتني‌ست
امّا
در وقت‌هاي پَسينه‌ي شب.
ه


آنجا، در غروب خورشيد

چراغي را از روشنايي برمي‌دارند
و اينجا، در غروب ماه
چراغي را از تاريكي.
ه
آنجا، رفتن آفتاب در ميان هياهوي زندگي‌ست
و اينجا، رفتن ماه
در سكوت تاريك قلب شب است
و در خاموشيِ مرغان و مستان.
ه


مي‌بيني

كه رفتن ماه، غم‌ انگيز‌تر است
آري، افول مهتاب، غم ديگري دارد.
ه
اين، براي آنها كه مي‌بينند
مرگِ زنده است
و براي آنها كه مي‌شنوند
زنده‌يِ‌مرگ است.
ه



چرا فقط به پدر؟
ه
چرا فقط به مادر؟
ه
مرگ مهتاب را به همه‌يِ در تاريكي نشستگان تسليت بگوييم
به همه‌ي آن هزاران دل
كه ناگهان، چون كودكان عقرب‌زده، در خود پيچيدند.
ه
به همه‌ي آنها
كه سقوط سنگين‌ترين چلچراغ‌ها را ديدند
در رنگين‌ترين مهماني‌ها.
ه
به همه‌ي آنها كه مي‌گويند
كاش همه چيز را گم كرده بوديم
ه ه ه ه ه ه ه ه ه و نه اين را ...ه


_

*
ه (در مراسم یادبود اولین سالگرد درگذشت مهتاب میرزایی)ه

_________


ataxiwardance:

Camille Saint-Saëns - Symphony No. 3 in C minor Op. 78 (The Organ Symphony) :: Adagio - Allegro moderato



__

No comments: