Monday, March 1, 2010

Soroor Javan

______________


Moorish Buildings in Sunlight, 1879-1880 - John Singer Sargent
_______________

سرور جوان

خُنکای ماه خوابگی

ماه، پشت پلک هایم طلوع می کند...ه
حالا تو کجایی؟ کجایی؟ ها؟ه
شرق را یافتی زیر این این گنبد سیاه؟ شرق را؟ه
همانجایی که انگار نشسته جایی پشت شیشه ها و کلمه ها...ه
و تاریکیِ شب مدام از یادش می برد که خورشیدی هم قرارِ تولد.ه
چشم هایم را که می بندم ماه پشت پلک هایم طلوع می کند
تهران را من خواب می بینم هر شب و تو را و بابا را و تمام چیزهایی که دوست دارم
و روزها بیدار می شوم در مونترال
برف می آید
ه ه ه قرار است تمام این هفته بیاید. همین طور باد...ه
بیاید اما...ه
من که گونه هایم تکیده ی قرن هاست ه ه ه ترس باد یعنی؟ه
من که قرار است چشم ببندم و می دانم که زیر این گنبدِ سیاه، سایه ها خیلی برهنه می شوند و خیالشان هم نیست که سایه اند
و مدام توی بغل هم می خوابند و خیالشان هم نیست که سایه اند
و گاه فراموشمان می شود که سایه اند.
ه
سایه بازیِ بوسه می کنی؟ چشم هایت هم؟ خیسِ بی شرمیِ سایه ها نشوی یک وقت.ه
ماه، پشت چشم هایم طلوع می کند و من خیال می کنم سایه ها می خواهند بی خیال شوند...ه
خیالِ بی خیالی
ماه، پشتِ چشم هایم طلوع می کند، و بعد از دهانه های نامرئیِ گشوده در تنم، می لغزد...
ه
غارهای گمشده ی من مهتابی می شوند
جیرینگ جیرینگ زنجیرها و باز هی نیزه های نقره ای مهتاب که می سُرند در دیواره های داغِ حفره ها...
ه
سایه ها؟ رسوای شعله اند. سرت را که برگردانی باد می شوند و می روند...ه
من؟ ترسم رسوای اشک ها شوم
بعد از این غار باور کن سایه ها تمام می شوند... و بعد آن بیرون، خون می زند توی صورتت
گلوی شب را بریده اند آخر، این تکه های شفافِ نقره ای
حالا دیگر عالمِ مثل افلاطون است
دیگر سایه نیست، شب نیست، خون هست اما...
ه
اماه ه ه اما تو یک وقت نترسی ها
قربانِ آن صورتت، قربان آن چشم هایت
خون آبروی خورشید است.
ه
فقط سایه ها را اگر رد کنی ه ه ه شرق را دیگر کسی فراموش نمی کند
می بینی؟
ه
رسوای اشک ها شدم.ه
این بیرون، تمام کوچه ها حالا بوی قونیه می دهند...ه



_




Mass in C minor K.427 - Kyrie
Wolfgang Amadeus Mozart 1756-1791, Austrian
Louis Langrée

________

1 comment:

آذر کیانی said...

سلام. حدیث بود. اشراق کوچه های مولانا ممنون.