Saturday, May 1, 2010

Faramarz Soleimani

________________



فرامرز سلیمانی
_______________

لُس آنجلسی
ه(تا مرگ را شیون کنی...)ه

تا مرگ را شیون کنی
گیسو به سوی آتش داری
نقاب بر می گیرم از چشمانم
که خیره به آفتاب می ماند در تو
. نقاب بر می گیرم از وقت
هوای نیلوفر می بارد
سایه می زند نمباران
بر این دریچه ی ماهون
که باز می شود و
باز بسته می شود
و خنکای درخت
در خاطره ی آفتاب
نفس می کشد .ه
تا مرگ مرا شیون کنی
گیسو به آتش دارم
دستان من اما تهی
وقتی بی تو
می شوم



لس آنجلس ،دوشنبه ۱۹ آوریل ۲۰۱۰


ماهون یا ماغون در فارسی معادل است با درخت ماهاگونی که با آن تابوت هم می سازند
ف.س



________

musicophilia:

zveneczi:

Dohnányi Ernő: Suite in Olden Style, Op. 24

Prunyi Ilona, piano



_________

1 comment:

آذر کیانی said...

نمیدونم وقتی این شعر زیبا روی کاغذ می اومد شاعر احساس میکرد که موسیقی این شعر آرام آرام از او دور میشود..این شعر تماما دیداری ست . ممنون