Monday, November 1, 2010

Mehrnoosh Ghorbanali

_______________


Farshid Mesghali
____________________

مهرنوش قربانعلی


درسرزمين عجايب
ه ه ه ه عزیزم ، آلیس !ه
اكنون كه اين نامه را می نويسم
آن قدرپرچم سفيد تكان داده اند،قله ها
كه يك بغل صلح جمع كرده ام
وبه سالادی با تزئيني جادويی فكرمي كنم

اگرازاحوالم جويا باشی
برای پيش مرگی روياهايی كه جمع كرده ام
دوباره حاضرم صف شكنی كنم
اخلاقم را كه حدس مي زنی
اگرجای " سيزيف" بودم
يا خودم را پرت مي كردم به دره
يا صخره را مي كوبيدم برسر...
ه

برای شام كدام چاشنی مناسب تراست؟
ه

چه بی دردسر مسيرش را تعريف می كند،آسانسور
ازپله های اضطراری بالا دويده ام
زانوهاي پاگرد هنوز
ازصداي نفس هايي كه جان كنده اند
مي لرزد
تكليف ميزبدون شمع هاي تزئينی روشن ترنمی شود؟
ه

ملالی نيست
جزدوری لبخندي كه می توانست برلبی،لبی كه برصورتی وصورتی كه برسری باشد
اگرطناب دستش را محكم ول نكرده بود
درجنگي زرگری
غذاهای دريايی را ترجيح می دهم

ازقول من
به سال هايی كه سرك می كشند پشت سرم
سلام برسان
ماه صورتشان را می بوسم
هرچند دراضطرار پله ها زيادی می شوند گاهی
وضربان قلبم را هل می دهند
تابهت داستان های « هدايت» مهيب ترشود

عزيزم،آليس!
ه
بانور چشمی ام شعردوش به دوش
ديگربايد پيدايش شود
دست خط بفرست.ه


_______




جفى ولا دلال..

صبري عليك طال - رجاء بلمليح

الله يرحمك يا رجاء
_________________

No comments: