Wednesday, December 1, 2010

Ali Reza Seifoddini

____________________


Love Suite 22 by Alfi Nayo
______________________
علیرضا سیف الدینی


باز


اگر این پنجره ه ه ه اگر این پنجره
من به ناچار از باز می­ گویم
ه ه ه و به ناچار از باز خواهم گفت
و باز
ه ه نمی­ دانم چرا روح صورتی­ اش را روی صورتم می­ کشد
آیا تباه خواهد شد؟
ه ه ه آیا تباه شده ست؟ه
چه دست­ های دلنگرانی در خاطر مخملی­ست به رنگ نان سوخته
چه دست­ های سفید و نرمی در خاطر آینه­­ هاست
و چرا صداهایی که از هوا جمع می­ کنم نسبت نزدیکی با باز دارند
و حتا آن سایه­ ی مانده در لای در باز

آیا بازخواهد گشت؟
ه ه ه بازخواهد گشت؟ ه ه ه اگر این پنجره؟ه
اما من چرا سنگینم
ه ه ه سنگین­تر از تیک تاک ساعتی مانده در لابلای کودکی­ ام
بیرون همیشه از پشت پنجره قاب عکسی از گذشته را نشانم می­ دهد
ه ه ه چرا
باران چرا؟
ه ه ه باد چرا؟ ه ه ه برگ­ریزان چرا؟ ه ه ه برف چرا؟ه
صدای سرفه ­های مانده در هوا و این همه اشیا که تویی
آیا تباه خواهد شد؟
ه ه ه آیا تباه شده ­ست؟ه

نشستن اگر در این دنیا معنایی داشت
ه ه ه نمی­ گذشتم
من همیشه مثل دستی که از خاطر تمامی اشیا می­ گذرد عبور می­ کنم
من نشسته می­ گذرم
ه ه ه ایستاده می­ گذرم ه ه ه از لای در باز
و تو را که مرا با خود می­ بری می ­برم به جایی پر از عبورهای صورتی
و همیشه آن که مانده­ ست خواهد پرسید:
ه
آیا باز خواهد گشت؟ ه ه ه بازخواهد گشت؟ ه ه ه اگر این پنجره؟ه

چطور می­ توان چشم باز کرد؟ه





__________________

Karina Beorlegui - Ya estamos iguales


__

No comments: