Friday, April 1, 2011

Roberto Bolaño

________________


“We owe a liver to Bolaño” - Nicanor Parra
____________

رباب محب

۶۶۶ حیوان وحشی یا ۲۶۶۶

«۲۶۶۶» اثر روبرتو بُل اَنیو نویسنده ی شیلایی الاصل یک دنیایِ بی نظیر است. شهرفرنگی که با تصاویرِ رنگارنگش خواننده را به ژرفنایِ هزارتویِ حوادث می برد. جهانِ او تالار بزرگی است با در و دیوارهایِ شیشه ای. آسمانی است با باران هایِ سیاه لاینقطع. واژه ها و حکایت ها سیاه می بارند. آدم ها برای لحظه ای بر روی صحنه می آیند و آنگاه محو می شوند. این کتابِ حجیم که ازپنج فصلِ متمایز «منتقدان»، «آمالفیتانو»، «فیت»، «جنایت» و «آرچیمبولدی» تشکیل شده است، نمایش بی پرده یِ تلخی ها، فقر و فلاکت و ظلم و بدی است. گفته می شود عنوان کتاب از مکاشفات یوحنا (بخشی از انجیل) و ۶۶۶ حیوان وحشی برگرفته شده است. این گفته با توّجه به محتوای کتاب می تواند صحت داشته باشد.

در بخش آغازین چهارمنتقد، ادیب و آرچیمبوبُلدی شناس در باره یِ این نویسنده یِ آلمانی که به اختیار خود مفقود شده است به بحث و گفتگو نشسته اند. آرچیمبوبُلدی گم شده است تا در فصل پایانیِ کتاب ابتدا با نام اصلی اش هانس ریتر و آنگاه با نامِ نویسندگی اش بِنو وون آرچیمبوبُلدی حضوری روشن و گویا بیابد، در ذهن خواننده نقب بزند و همانجا بماند.

چهار منتقد مذکور به جستجویِ آرچیمبوبُلدی از شهری به شهری و به بهانه یِ شرکت در کنفرانس سفر می کنند. روزی در یکی از این سفرها در می یابند که آرچیمبوبُلدی در مکزیک به سر می برد. پس راهی مکزیک می شوند تا ناگهان رودِ جاریِ کتاب در مسیر دیگری به حرکت در بیاید.

شبی جوان لاغر اندام در داروخانه ای در شهر بارسلون مشغول کار است. جوان از زیرِ عینک هایِ ذره بینی آمالفیتانو؛ فیلسوف آشفته را می بیند که وارد داروخانه می شود. فیلسوف از جوان در باره ی کتاب مورد علاقه اش می پرسد. جوان پاسخ می دهد؛ «مسخ» اثر کافکا، «بارتلیبی» اثر هرمان میلویلِس، «یک قلب ساده» اثر گوستاو فلوبر و «قصه ای از کریسمس» اثر چارلز دیکنز. جوان به فیلسوف می گوید که در حالِ حاضر مشغول خواندن «صبحانه در تیفانی» اثر ترومان کاپوتِس است. آندو ساعتی در باره یِ کتاب ها و نویسندگان گفتگو می کنند. سال ها می گذرد. ناگهان شبی فیلسوف به یاد این شب می افتد و با اندوه از این خاطره یاد می کند؛

"آمالفیتانو با خودش فکر کرد؛ چه اندوه متضادی. این روزها حتا داروخانه چی هایِ اهل مطالعه هم می ترسند به آثار بزرگ و ناتمام نزدیک شوند: کتاب هایی که به سرزمین های ناشناخته نقب می زنند. این ها در عوض به سراغِ تمرین های بی نقصِ نویسندگان می روند... این جنابان علاقه ای به ستیزِ واقعی نشان نمی دهند".

منظور آمالفیتانوی فیلسوف از آثار بزرگ «پروسه»، «موبی دیک» و «حماقتِ ابدی» و «داستان دو شهر» است. به واقع روبرتو بُل اَنیو از زبانِ آمالفیتانوی فیلسوف به اثرِ بزرگ و ناتمام خود «۲۶۶۶» اشاره می کند. گفته می شود بُل اَنیو برآن بود تا این کتاب را در پنج جلدِ مجزا به چاپ برساند که عمرش کفاف نداد و در سال ۲۰۰٣میلادی در شن پنجاه سالگی پس از یک دوره بیماری درگذشت.

فصل « فیت» با داستان اُسکار فیت روزنامه نگار سیاه پوست آغاز می گردد. تا پیش از سفر به مکزیک این روزنامه نگار از طلوع سیاه هارلم مطلب می نوشت. اکنون اُسکار فیت از نیویورک به سانتا تِرسا آمده است تا از یک مسابقه بوکس گزارش تهیه کند، اما خشونت شهر او را در خود می بلعد. آشنایی او با رُزا دختر آمالفیتانو او را به محافلی می کشاند که به معتادان، فاحشه ها و رشوه گیران تعلق دارد. در این فصل ما با تصاویری سوررئالیستی روبه رو می شویم.

سانتاترسا یکی از چند نبض اصلی «۲۶۶۶» است. این شهر باید همان شهر سیودَد خوآرِز باشد. سیودَد خوآرِز یکی از شهرهای رو به رشد کشور مکزیک و همرز با ایالت تکزاسِ آمریکاست. یک و نیم میلیون جمعیت دارد. منبع اصلی درآمد سیو دَد خوآرِز صنعت مونتاژ و موادمخدر می باشد. از سال ۱۹۹٣ قتل های زنجیره ای شهر سیودَد خوآرِز مورد توّجه جهانیان قرار گرفته است. مقتولان اغلب دختران و زنان جوانِ کارگر و فقیر هستند. تا کنون ۶۰۰ جسد زن بر روی تپه های زباله و در حومه های شهر پیدا شده و علاوه بر این نامِ صدها دختر و زن در لیست گم شدگان است. اینطور به نظر می رسد که پلیس پرونده ی قتل ها را ناگشوده می بندد، یعنی دقیقأ همان چیزی که در شهر خیالیِ« ۲۶۶۶» رخ می دهد.

روبرتو بُل اَنیو از شهر سانتا تِرِسا در مرز آریزُنا نام می برد. اما همانطور که آمد شکی نیست که سانتا تِرِسا همان سیو دَد خوآرِز است. او با شرح قتل دختر سیزده ساله اِسپرانزا گومِز سالدایا داستان کشتار زنان را آغاز می کند. قتل های فجیع یکی پس از دیگری تکرار می شوند تا پلیس و نقش او را در جامعه زیر سؤال ببرند. بُل اَنیو به نوشتن گزارشوارِ قتل ها اکتفا می کند و پاسخی برایِ پرسش هایش ارائه نمی دهد. آخرین قتل پیش از کریسمس ۱۹۹۷ رخ می دهد. هویت مقتول نامشخص است. جسد او در یک کیسه پلاستیکی در حاشیه ی شرقی شهر پیدا می شود. بدین ترتیب بُل اَنیو از تعداد بیشماری دختر و زن جوان نام می برد که جسدشان روی تپه های آشغال و در گوشه و کنار شهر یا در حاشیه های شهر پرتاب شده است. شواهد نشان می دهد که اغلب این زنان مورد شکنجه و تجاوز قرار گرفته اند. بدین ترتیب روبرتو بُل اَنیو تصویر روشنی از یک حقیقت تلخ پیش روی ما می گذارد؛ جهانی مردانه سرشار از ستم و خشم و کینه و نابرابری و نفرت از زن.

پس از صدها صفحه گزارشِ قتل های فجیع فصلِ پایانیِ کتاب مارا ناگهان از مکزیک به اروپای قرن بیستم و سال های جنگ جهانی دوم می برد. نزدِ انسان غربی که تاریخش را فاحشه ای ارزان قیمت می بیند:

"آرچیمبوبُلدی با خودش فکر می کند؛ تاریخ فاحشه ای ارزان قیمت است، لحظات سرنوشت سازی وجود ندارد. لحظه ها مجموعه ای از موقعیت ها هستند، با چند اختلاف کوچک. چند اختلاف کوچک که در ناقص الخلقه بودن باهم در رقابت اند".

در فصلِ پایانی است که آرچیمبوبُلدی دوباره ظاهر می شود. او یک روستازاده یِ آلمانی است که سراسرِ کودکی و جوانی اش را وقف صدا کرده است. صداهایی که از اعماق دریاها می آمدند. اینک او مهره ای است بر روی صفحه ی شطرنج. اسبِ روزگار تَرکِ لاغرش را به او نشان می دهد. پس خواسته یا ناخواسته وارد جنگی می شود که معنایش را نمی داند. قرن بیستم است. اروپا در جنگ و کشتار یهودیان می سوزد. آرچیمبوبُلدی یا همان هانس ریترِ واقعی از صحنه ای به صحنه ای کشانده می شود. درد و ستم و رنج و نابرابری را تجربه می کند تا خاطراتش را بنویسد.

در طی جنگ یک قطارباری به روستای فقیری در لهستان وارد می شود. بار این قطار ۵۰۰ یهودی نیمه جان است. طبقِ دستور این یهودیان باید به آشویتس برده شوند، اما در اثر یک سوءتفاهم اسیران سر از روستایی دورافتاده درمی آورند. پس مسئولِ گُردان می کوشد تا رسیدن دستور از مقامات بالا اسیران جنگی را زنده نگاه دارد. پس از چند هفته انتظار دستور می رسد؛ حسابشان را همانجا در محل برسان. قتل عام به طرزِ فجیعی در حالی صورت می پذیرد که حتا تفنگ درست و حسابی برای اعدام اسیرانِ جنگی در دست نیست. اعدامِ اسیران با شمارش اعداد به تصویر کشیده می شود؛ «تا پانزده مشکلی نیست. تا سی هم می شود. اما وقتی به پنجاه میرسی شکم و سر آویزان شده و بیخوابی و کابوس فرا می رسد».

«۲۶۶۶» از چنین صحنه هایی موج می زند. هر صحنه به سهم خود می توانست یک رمان باشد. انسانِ «۲۶۶۶» بدی را فسخ نمی کند. بدی در مکان ها و زمان هایِ مختلف در اشکال گوناگون نمود پیدا می کند. مردی می گوید؛ «کارهایِ خوب من کم نیست، زیرا که خوبی در طبیعت من است. اما من از سر اجبار به بدی تن می دهم، زیرا که این طبیعت جنگ است».

نام آرچیمبوبُلدی یکی از نام های مکررِ رمان های روبرتو بُل اَنیوست. شاید بُل اَنیو این نام را از جیوسِپه آرچیمبوبُلدو نقاش قرن شانزدهم ایتالیا وام گرفته باشد. پرتره های میوه ای ِجیوسِپه آرچیمبوبُلدو شهرت جهانی دارد. تشابه نام این نقاش با نامِ فیلسوفِ دو کتاب روبرتو بُل اَنیو به ما کمک می کند تا حرفِ نویسنده را بهتر بفهمیم، که چگونه اجزا در ترکیب باهم کل را می آفرینند.

روبرتو بُل اَنیو (۱۹۵٣) در شیلی به دنیا آمد. در سنین نوجوانی به مکزیک مهاجرت کرد و پس از یکدوره زندگی سخت روانه یِ اسپانیا شد. از او آثار جاودانه ای چون رمان ۷۰۰ صفحه ای « کارآگاهِ وحشی» (۱۹۹٨)، رمان کوتاه «شب شیلی» (۲۰۰۰)، و رمان هزار صفحه ای «۲۶۶۶» (۲۰۱۰) منتشر شده و به زبان های مختلف ترجمه شده است. قلمِ روبرتو بُل اَنیو ساده و روان است. اما او در سطح نمی ماند و به ژرفنایِ هستی، پدیده هایِ انسانی و جامعه های انسانی به تماشا می رود و با یک دنیا تفکر و اندیشه باز می گردد. این ژرف نگری تنها بر گِردِ حوادث و آدم ها نمی چرخد، بلکه او با همین نگاه به ادبیات برخورد می کند. آدم هایِ «شب شیلی» همگی نویسنده، منتقد، ناشر و ادیب و استادند. شخص اول راوی، یک کشیش تحصیلکرده و شاعر است که در بستر مرگ می کوشد خود را از خیانت به مردمش در دوران رژیم پینوشه برهاند. در کتاب « کارآگاهِ وحشی» یک گروه شاعر آوانگارد قرن هیجدهم در پی شاعره ای مفقود به شمال مکزیکِ پنجاه سال پیش می روند. آرچیمبوبُلدی فیلسوف و نویسنده یِ آلمانی در کتاب «۲۶۶۶» نقشی کلیدی دارد. صفحاتِ متعددی از این کتاب به تعریف ادبیات و شرحِ تفاوت آثار خوب با آثار بسیار بزرگ و جاودانه اختصاص دارد. به نظر روبرتو بُل اَنیو آثار خوب کتاب هایی کامل و جمع و جور و صاحب سبک اند. آثار جاودانه آن آثاری هستند که ناتمام اند، اما حرکت دارند و راه را برای ناشناخته ها باز می کنند. و این در نگاهِ روبرتو بُل اَنیو یک اصل بود.

استکهلم/ يکشنبه ۱۰ بهمن ۱٣٨۹ - ٣۰ ژانويه ۲۰۱۱

در حاشیه:

جیوسِپه آرچیمبوبُلدو (۱۵۰۰) نقاش، آرشیتک، مهندس و طراحِ ایتالیایی در سال ۱۵۲۷ در شهر میلان ایتالیا به دینا آمد و در یازدهم جولای ۱۵۹٣ در همان شهر از دنیا رفت. پرتره های او همگی از گل و گیاه و میوه و سبزی تشکیل شده اند.

Vertumnus (1590/91) by Giuseppe Arcimboldo
____

اسامی:

Roberto Bolaño- Franz Kafkas - Herman Melvilles -Bartleby- Gustave Flaubert- Charles Dickens -Truman Capotes Tiffany -Moby Dick - Ciudad Juárez- Texas - Santa Teresa Arizona- Esperanza Gómez Saldaña - Benno von Archimboldi - Oscar Fate- Hans Reiter- AuschwitzAmalfitano Rosa - iuseppe Arcimboldo,



_____________________

No comments: