Tuesday, April 1, 2014

Marie Lundquist

_____________



Marie Lundquist [ Sweden ]
____



ماری لوندکویست   شاعر سوئدی
فارسی: سهراب رحیمی


قصه های عاشقانه خفه ­ام می­ کند؛ تمام قرار­و مدارهای دیوانه­ ای که فرمول بندی  و ساده می شود . حیوانِ من؛ سمور دریایی, سنگ طالع من , عقیق و زمرد. دهانت خرمن زاری که بوی گندم می ­دهد.

*

دختری از میان جنگل  با یک  ساندویچ ماهی در جیبش گذشت . استخوان ماهی را از میان دندان هایش رد کرد. گاهی خود را به جلو خم کرد تا تجمع عنکبوت ها ی روی زمین را مطالعه کند. اما پیش از آنکه زندگی شروع شده باشدحتا ؛  آوازهایش  را یکی پس از دیگری گم کرد. یک صحبت نوک زبانی که خود را روی همه حرف ها  کش  داد و  آن ها را بدطعم و بی روح کرد. صدای او هدیه  ارواحی ست که در شکاف لابلای حروف خوابیده اند.

*

آیا فکر می­ تواند نوشته شود یا  چون کودکی­ بدخواب ؛ فقط بین خواب و بیداری زمزمه می­ کند ؟ یک قیچی با لبه­ های کندش ؛ حافظه را قیچی می زند . دور لبه ی کلمه­ های براق  ؛ محبتی که با نقش و نگار رسم شده .

*

این که بیهوشت کنند و بیدارشوی در زمان دیگری ؛ زمانی که هر کلمه­ به خنده ای ختم  نمی ­شود. این آوای بیگانه ­ی غریب. چون رد پرتغال خونی در برف. شادمانی ؛تکیه گاهی غیر قابل درک است . گرمای تلاش  ؛ آتش گلخانه­ ی زمستان؛ در بند و زنجیر ؛ تنظیم شده؛ محصور در  بخار نفسی نامریی. کلمه­ ها را می­ چرخانم چنان که آدم مچ دست را بچرخاند؛ تا زمان  را بخواند آن وقت ازاولین رنگی که بلعیدم باز می نوشم: سفیدی­ی شیر. روزی دیگر و رنگین کمانی هنوز نانوشته .

*

دوگانه باش . دو صدا ! هم صدای درونی ؛هم صدای بیرون .بیزار از بازی هایی که آب و هوا در می آورد. برای احتیاط ؛حداقل یک زخم داشته باش ؛ حداقل یک قبر برای رُفت و روب دوباره .یا تماشای تکبرِ کورِ دانه ی برف خودت را شناسایی کن.  همه ­ی تخم­ های شلیک نشده را حمل کن؛ این نامه ­های جنینی می تواند تو را به اصلت برگرداند.

_______________

No comments: